پایان نامهی تحصیلی در مقطع کارشناسی ارشد انیمیشن
چکیده
ارتباط نقاشی مدرن سدهی بیستم و انیمیشن
در این پژوهش از طریق بررسی تحولات سبکهای نقاشی مدرن و تجربیات نقاشان انیماتور با تمرکز بر رخدادهای نیمهی اول سدهی بیستم، زمینهی لازم برای تحلیل ارتباط این دو شاخهی هنر فراهم آمده است. در تحلیل مورد نظر، بازتاب تحولات سیاسی/ اجتماعی در کار هنرمندان، بهرهگیری نقاشان از تجارب علمی و تاثیرات ناشی از آشنایی نقاشان اروپایی با هنر شرق و دیگر اقوام (با تاکید بر نقاشیهای ژاپنی) تحلیل گردیده و به رخدادهایی پرداخته شده که موجب تغییر نگاه هنرمندان به محیط و مضامین هنری شدهاند.
در بخش جمعبندی پژوهش، با تحلیل فضای حرفهای نقاشان مدرن و انیماتورها در دهههای نخستین سدهی بیستم، مواردی که به طور مشترک موجب تغییر نگاه هنرمندان به جهان طبیعی و ذهنیات انسانی شدند، مورد تاکید قرار گرفتهاند. جمع بندی تحت عناوین زیر صورت گرفته است: اصالت تحلیل و بیان، در مقابل اصالت موضوع و روش توصیفی، نگرش به خصوصیات ذاتی خط و رنگ و شکل، عنصر همزمانی و تصادف، منطق گریزی و رویاپردازی، جستجوی قالبهای مجرد برای بیان تجریدات ذهنی، وارد کردن پویایی محیطی در کار نقاشی، ادراک جدید از فضای پر و خالی و ساده شدن فرم و رنگ در هنر انتزاعی.
بخش سوم جمعبندی نشان میدهد که تجارب نقاشان مدرن که بیانگر نقاط عطف تغییر در نگرش به ابزارهای بیانی هستند، به شکل مشابهی در تجارب انیماتورها و سیر تحولات انیمیشن رخ داده است. تلاش برای ارائهی ریتم بصری ناب و خالص، انگارهی: "بازتاب روح فردی، به عنوان هدف اصلی هنر"، اهمیت دادن به فضا در کنار فرمها و رنگها، تجربهی سورئالیسم در انیمیشن، بیان مخالفت با عصر ماشینی و بازگویی نتایج یاس آور تزلزل در باورهای مدرنیسم، گوشههایی از این تجارب مشترک در حوزهی هنر تصویری هستند.
واژههای کلیدی: نقاشی مدرن، انیمیشن و نقاشی، انیمیشن محدود، انیمیشن انتزاعی، انیمیشن تحربی، انیمیشن اروپای شرقی
مقدمه
در پژوهش ارتباط بین نقاشی مدرن و انیمیشن، توجه به این نکته ضروری است که هر یک از این دو رشته به عنوان یک شاخهی مستقل هنری شناخته میشوند. از این دیدگاه نمیتوان نقاشی را به عنوان یک هنر تصویر سازی محسوب کرد که در گذر زمان و در نقطهی مشخصی از تجربهی هنری، به هنر تصویر متحرک تغییر صورت داده است. انیمیشن نیز اینک زیرشاخههای متعددی دارد که با تکنیک و مصالح مختلفی کار میکنند. بنا براین "استفاده از تصویر نقاشی شده" تنها بخشی از رابطهی بین نقاشی و انیمیشن را تشکیل میدهد. برای پژوهش بین دو شاخه از هنر که با زبان تصویری سر و کار دارند، میتوانیم به حوزهی اشتراکات بیانی و شکل مواجههی هر یک از دو گروه هنرمندان با قابلیتهای خط، سطح، شکل، رنگ، نورپردازی، تصور عمق و پرسپکتیو و نظایر آن بپردازیم و تلاشهای همانندی که در استفاده از ریتم، رنگپردازی، حرکت (عینی و ذهنی) و یا توان انتقال ذهنیات و احساسات داشته اند را مورد توجه قرار دهیم.
از نگاهی دیگر، نقاشی سدهی بیستم و انیمیشن هر دو تحولات خود را در فضای اجتماعی/ سیاسی مشترکی تجربه کردهاند که مربوط به نیمهی اول این سده و دورهی اوج باورهای مدرنیسم است. این باورها یا زیرساختهای فکری، تغییرات گستردهای را به لحاظ نظام ارزشهای اجتماعی و هنری و نگاه به علم و فنآوری به وجود آوردند. بسیاری از هنرمندانی که بلوغ حرفهای آن ها از سالهای نخستین قرن بیستم آشکار شد، نیمهی اول عمر خود را در قرن نوزدهم سپری کرده بودند و شاهد شتاب گرفتن چرخ انقلاب صنعتی و گسترش مستعمرات اروپائیان به شرق و آفریقا و اقیانوسیه بودند که آشنایی هنرمندان اروپایی با هنر مشرق زمین و اقوام بدوی در سر زمینهای دور را در پی داشت. از این دیدگاه، همهی هنرمندان دورهی مدرن- و از جمله هنرمندان نقاش و انیماتور- کما بیش از نظر تاریخی هم عصر هستند و در فضای جهانی مشترکی به سر میبرند که حاصل تحولات قرن نوزدهم تا نیمهی قرن بیستم میلادی است. از این دیدگاه میتوانیم در مورد تاثیر گستردهی ناشی از آشنایی هنرمندان غربی با دنیای هنر شرقی و یا تاثیر شرایط سیاسی/ فکری جامعه بر کار هنرمندان سخن بگوئیم و ارتباط بین نقاشی و انیمشن را در آندسته از رخدادهای هنری جستجو کنیم که اصول بیان تصویری در اروپا را تغییر دادند و زمینهی دستیابی به فنآوری تصویر متحرک را فراهم آوردند.
وجه سومی هم وجود دارد؛ این که نقاشی به عنوان نقاشی، کمابیش به سطح دو بعدی بوم و امکانات و محدودیتهای بیانی آن پایبند است، اما سرنوست انیمیشن به تصویرسازی متحرک گره خورده که در آن کار انیماتورها به اقتضائات تولید یک فیلم نزدیکتر است. بنا براین نه تنها استفاده از نقاشی، بلکه مدیریت کردن نور، صدا، دکور، شخصیت پردازی، ادبیات، و بسیاری جهات دیگر ضرورت پیدا میکند. از این دیدگاه، کار انیشمن از جایی آغاز میشود که کار نقاشی تمام میشود.
در پژوهش حاضر ابتدا چشم اندازی کلی از سبکهای نقاشی مدرن و چگونگی رشد و گسترش انیمیشن ترسیم شده است. تاکید این بخش بر چالشهای فکری و یافتههای حاصل از نوجویی هنرمندان است. سپس ارتباط بین نقاشی و انیمیشن در فضای اجتماعی و فرهنگی دورهی مدرن بررسی شده و رویدادهای منتهی به نقطهی تلاقی نقاشی و انیمیشن تحلیل گردیده است.
در این مقدمه لازم است از کلیهی عزیرانی که با همفکری خود به تنظیم و ارائهی پایاننامه یاری رساندند- خصوصاً جناب آقای کیارش زندی استاد راهنمای بخش مطالعات نظری و سرکار خانم فطیما یثربی استاد مشاور پروژهی عملی - تشکر و قدردانی نمایم.
فصل اول: کلیات
بیان مسئله: لزوم درک زبان هنر در جهان معاصر
در اوائل سدهی بیستم تجربهی "حرکت در نقاشی" که تا پیش از ان در کار نقاشان مدرن از طریق جستجوی قابلیتهای بصری خط و رنگ و شکل دنبال میشد، با ظهور هنرمندان انیماتور صورت واقعی و عینی به خود گرفت. اختراع دوربین عکاسی و سینماتوگراف کمک کرد که نقاشان وسائل کارآمدتری برای خلق تصاویر متحرک در اختیار داشته باشند. انیماتورها نیز مانند هنرمندان دورهی نقاشی مدرن، در روندی پر زحمت اما پیگیر، پس از عبور از مسائل و مشکلات اولیه از قبیل کاربرد مواد و مصالح و بهبود کیفیت تولیدات، به موضوعات شاخصتری از جمله ریتم بصری، رابطه تصویر با صدا و موسیقی و توان القای فرمهای انتزاعی و غیر روایی پرداختند. نقاشی، انیمیشن و سینمای حرفهای با همهی اشتراکات و تفاوتهایی که دارند، قدرت نفوذ و تاثیرگذاریاشان را مدیون یک چیز هستند: "زبان هنر در دنیای معاصر، زبان تصویری است".
آثار مبتنی بر تصاویر متحرک (خصوصاً انیمیشن و سینمای حرفهای)، عناصر مورد نیاز خود را از نقاشی، ادبیات کلامی، موسیقی، معماری، حرکت، تدوین فضا و تدوین زمان وام میگیرند. مخاطب این زبان به همان نسبت که از ساختار و واژگان این زبان با خبر است، میتواند خود را انفعال رهانیده و در فهم و تفسیر آن مشارکتی فعال داشته باشد، اما نقاشان، انیماتورها و فیلمسازانی که قصد دارند با زبان تصویر سخن بگویند و کسان دیگری را مخاطب قرار دهند، میباید شناختی درخور از سیر تحولات آن داشته باشند. پژوهش "ارتباط نقاشی سدهی بیستم و انیمیشن"، در راستای چنین ضرورتی و با هدف درکی عمیقتر از اجزاء زبان تصویری و پیوند درونی بین آنها انجام شده است.
پرسشهای پژوهش
در پژوهش کنونی، پرسشهای اساسی تحقیق در قالب دو بخش زیر طبقهبندی شده است:
نقاط عطف تحولات نقاشی مدرن چیست و هنرمندانی که سبکهای نقاشی مختلفی را شکل دادند، با قالب و محتوای اثر هنری خود چه برخوردی داشتهاند؟
در این بخش دستآورد تحولات هنر نقاشی مدرن در قالب سبکهای مختلف مورد نظر است و تاکیدات آن بر مواردی مانند تغییر نگرش نقاشان نسبت به طبیعت و محیط پیرامون، برخورد آنان با خصوصیات ذاتی خط و رنگ و شکل و وارد کردن عنصر پویایی محیطی در کار نقاشی میباشد.
"نقاشان انیماتور" در گذر از نقاشی به انیمیشن، چه تجربیاتی را پشت سر گذاشتهاند؟
تاکیدات این بخش بر مواردی مانند کاربرد مصالح، رویکرد به استفاده از صدا و موسیقی در انیمشنهای نیمهی اول سدهی بیستم، نقش قصه یا موضوع در انیمیشنهای روایی و انتزاعی و دستآورد تولید انیمیشن سینمایی است.
زیربناهای فکری دورهی مدرنیسم و تحولات سیاسی/ اجتماعی این دوره، چه بازتابی در کار هنرمندان نقاش و انیماتور داشته است؟
پرسشهای این بخش از طریق بررسی و تحلیل محیط اجتماعی و نظام برامده از زیربناهای فکری مدرنیسم دنبال میشود که از یک سو در قضاوت هنرمندان نسبت به محیط طبیعی و اجتماعات شهری اثر گذاشته و از سوی دیگر به لحاظ پیشرفتهای علم و فنآوری و تماس اروپائیان با دیگر اقوام، زمینه را برای تحولات اساسیتر در زبان تصویری فراهم آورده است.
فرضیههای پژوهش
فرضیههای پژوهش که باعث شدهاند تا از بین مباحث بیشمار ارتباطات میان رشتهای هنر، به جهات خاصی از آن توجه بیشتری بشود عبارتند از:
تکامل زبان هنرهای تصویری در جهان معاصر، وامدار تحولات نقاشی در سدهی بیستم یا دورهی مدرن است. در هنرمندان این دوره، الزام به نوجویی یک پاسخ روحی و روانی به لزوم تغییر ارزشهای اجتماعی و هنری پیشین بود. هنرمندان جهان را آنگونه که خود ان را درک و احساس میکردند، تفسیر و بیان کردند. چرخش نگاه هنرمندان از سمت بیرون به درون، سر آغاز تغییراتی بود که مراحل تکاملی آن با ظهور پی درپی سبکهای هنری مشخص میشود.
برای به نمایش گذاشتن حاصل این تغییر نگاه، تجربهی مداوم تکنیکها و ابزارهای بیانی جدید ضروری و اجتناب ناپذیر بوده است. گامهای طی شده توسط نقاشان دورهی مدرن- از جمله ارائهی تعریف متفاوتی از خط، سطح، رنگ، نور، حرکت، فضا سازی و شیوههای بیان منویات درونی – به انباشت تجاربی منجر شد که "نقاشان انیماتور" با استفاده از فنون جدید از جمله عکاسی و سینماتوگراف، ان را به سطح متفاوت و تکاملیافتهتری ارتقاء دادند.
اغلب این تجارب در فضای سیاسی- اجتماعی پر رنج نیمهی اول سدهی بیستم حاصل شد که پیآمدهای دو جنگ خانمانسوز جهانی، بر آن سایه افکنده بود. از این دیدگاه، ارتباط نقاشی و انیمیشن همان قدر در کاربرد مواد و مصالح و فنون تصویرسازی قابل جستجو است، که در بیقراری و دغدغههای روحی مشترک هنرمندان این دوره بازتاب دارد.
در پژوهش حاضر محتوای تحقیقی و تحلیل مبتنی بر آن به گونهای در نظر گرفته شده که جستار فرضیههای پژوهشی یاد شده را امکانپذیر نماید.
سابقه و ادبیات نظری پژوهش
برای انجام پژوهش لازم، کتب مرجع و پایاننامههای متعددی به عنوان پیشینهی پژوهشی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتهاند. با توجه به موضوع و حوزهی تمرکز پژوهش که پیگیری روند هنر نقاشی مدرن و انیمیشن با هدف تشخیص اشتراکات عینی و ذهنی یا رویکرد هنرمندان در این نوع آثار میباشد، منابع مرجع مناسبترین زمینهی پیشبرد اهداف پژوهشی بودهاند. در میان مقالات و رسالات موجود، تالیفی با عنوان مستقیم این پایان نامه موجود نمیباشد، اما برخی آثار در این زمینه به اهداق پژوهش حاضر نزدیکتر هستند. از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
پایان نامهی سرکار خانم مرجان رضوی با عنوان: "بررسی تاثیرپذیری سینما و انیمیشن از تجربیات زیباشناسانهی نقاشی"- دانشگاه هنر، 1388
این رساله ارتباط سینما و انیمشن با پیشینهی تصویری خود یعنی نقاشی را مورد توجه قرار داده است. در فصلهای آغازین این پایان نامه به مطالعهی عناصر ساختاری و سیر تحول شیوههای نورپردازی، رنگ پردازی و ترکیب بندی در نقاشی، سینما و انیمیشن پرداخته شده و در ادامه مثالهایی به منظور درک روشنتر مفاهیم مطرح شده ارائه گردیده است. فصل پایانی شامل مروری بر آثار چند تن از هنرمندان شاخص در این زمینه میباشد.
"بررسی تعامل ایده و تصویر در روند ایده پردازی برای انیمشن"- پایان نامهی سر کار خانم نجمه هاشمالحسینی: دانشگاه هنر، 1388
در این رساله شیوهی ایدهپردازی برای انیمیشن با استفاده از تفسیر تصاویر از پیش آماده شده و یا تصاویری که از طریق طراحی آزاد به دست آمدهاند، بررسی شده است. بحثهای تحلیلی این پژوهش بازگو کنندهی آن است که در جریان خلق اثر هنری، ذهن و تصاویر ذهنی ابزارهای توانمندی هستند که به کمک آنها میتوان روشهای ایدهیابی و امکانات طراحی خلاقانه را بسط و گسترش داد. برای بیان این موضوع، بررسی موردی فبلمهای انیمیشن، نوع ایدهیابی و گسترهی ایدههای تصویری در انها انجام گرفته است.
"تحلیل شاخصههای هنری نو در نقاشی معاصر غرب "- پایان نامهی آقای بهمن راضی علیایی، دانشگاه تربیت مدرس، 1383
در این پژوهش به منظور فراهم آوردن مقدمات لازم برای تحلیل شاخصههای هنر معاصر، دیدگاههای ناظر بر هنر مدرن و تعاریف مختلف ان از طریق بررسی اجمالی مکاتب و جنبشهای هنری این دوره از جمله دادائیسم، سوررئالیسم، کانسپچوالیسم و مینیمالیسم، معرفی شده است. جهتگیری پژوهش بیشتر معطوف به نتیحهگیریهایی است که بتوان بر اساس آنها، وضعیت هنر در دورهی کنونی و چشم آنداز آتی آن را روشن نمود.
"نوزائی دستآوردهای مدرن در هنر معاصر"- پایان نامهی سرکار خانم سپیدهی حسینی، دانشگاه معماری و هنر، 1390
این پژهش نیز از منابعی است که در آن به بررسی و شناخت هنر مدرن و برخورد سبکهای هنری مختلف با فرم و محتوا پرداخته شده و آشنایی بیشتر با هنرمندان تاثیرگذار آن دوره را میسر مینماید.
"مقایسهی طراحی انیمیشن در مکاتب دیزنی و زاگرب"- پایان نامهی آراسته رزاقی، دانشگاه تربیت مدرس، 1380
در این پژوهش طراحی و محتوای انیمیشن در دو مکتب پا گرفته در آمریکا و اروپای شرقی تجزیه و تحلیل شده و اصول تاثیرگذار در دو مکتب دیزنی و زاگرب بررسی شدهاند.
فصل دوم: نقاشی دورهی مدرن: چالشها و دستآوردها
مقدمه
در پژوهش پیش رو، مدرنیسم در هنر را براساس نقطهی شروع امپرسیونیسم در نقاشی مورد بررسی قرار دادهایم که در طول قرن بیستم به جنبشهای بزرگ دیگری منجر گردید. این جریانات هنری در گذر زمان هیچ گاه با یک مرزبندی دقیق مشخص نشدهاند. مکاتب هنری جدید اغلب در بستر جریان غالب شکل میگیرند، اما اعلام موجودیت آنها توسط یک هنرمند یا جماعتی از هنرمندان، نقطهی عطفی است که در حافظهی تاریخی ثبت میشود. با این حال طیف به هم پیوستهی حرکت این جریانات هنری به گونهای است که تعیین یک نقطهی فرضی برای پایان مدرنیسم و نقاشی مدرن را مشکل میکند. نقطهی پایان این پژوهش، ظهور جریان هنر انتزاعی در اروپا و آمریکا در نظر گرفته شده؛ چراکه از دیدگاه بسیاری از پژوهشگران، جریاناتی چون پاپ آرت، هنر مفهومی و ... طلایه داران ظهور جریان هنری بعدی در دورهی پست مدرنیسم محسوب میشوند.
2-1 خاستگاه مدرنیسم
بررسی ابعاد مدرنیسم مبحث دامنهداری است که صاحب نظران و منتقدان در بارهی آن بحث کرده و نظرات گوناگونی را مطرح کردهاند. عدهای خاستگاه مدرنیسم را با جهش چشمگیر فنآوری که انقلاب صنعتی در انگلستان نقطهی عطف ان بود مرتبط میدانند، به این معنی که امکان تولید انبوه و نیاز به نیروی کار فراوان و ارزان، بر شیوه زندگی جوامع و ارزشهای اجتماعی غالب بر ان تاثیر قاطع و تعیین کنندهای بر جا گذاشته است. گروهی دیگر، مدرنیسم را به عنوان یک انقلاب سیاسی تلقی میکنند که با تغییر نگرش به مفاهیمی چون سیاست، دموکراسی، حکومت و ... همراه بوده و با انقلاب کبیر فرانسه آغاز شده است. از منظر گروهی دیگر از صاحب نظران، مناسبترین زمینه برای بررسی پدیدهی مدرنیسم، جریانات ادبی و هنری دو قرن اخیر و تأثیرات بنیادینی است که تغییر بنیانهای فکری و فلسفی بر زندگی انسان معاصر داشته است. اما آنچه تمامی صاحبنظران و منتقدین بر سر آن اتفاق نظر دارند، بی شک تحولی است که در نوع نگاه به طبیعت و جایگاه انسان در آن رخ داده و همزمان با اوج گرفتن جریان مدرنیسم، تمامی ابعاد زندگی او را تحت تأثیر قرار داده است. در فصل سوم پژوهش، زیرساختهای فکری و اجتماعی مدرنیسم با تفصیل بیشتری مورد بررسی قرار گرفته است.
2-2- آشکار شدن نشانههای تغییر
در نظام زیباییشناسی کلاسیک و نئو کلاسیک که با سنت فلسفی برآمده از رنسانس اروپا همخوانی دارد، پدیدههای طبیعت همان گونهای که هستند، دیده میشوند و مرئی بودن، خصلت ذاتی و جدا ناشدنی آنها محسوب میشود. در این بین، وظیفهی نقاش گردآوری و همساز نمودن این پدیدهها است. بنابراین نقاشی، تصویری واقعی و به تعبیر یونانیان قدیم "محاکات یا تقلید از طبیعت" بوده و واقعیتی را بازسازی مینماید. بر اساس این آموزه نه فقط طبیعت گرایان، بلکه نقاشان خیال پرداز هم واقع نما هستند، با این تفاوت که اشکال خیالی آنان بازنمایی واقعیتی است که در جهان نا مرئی و پوشیده از چشم عامهی مردم رخ میدهد. نقاشیهای هیرانیموس بوش که در آنها بهشت و جهنم به طرزی شگفت آور به تصویر کشیده شده و یا پردههایی که وسوسهی شیاطین و امداد فرشتگان به قدیسین تجسم میبخشند، ریشه در باورهای عمیق مذهبی دارند که نقاش شکی در حقانیت و واقعی بودن آنها ندارد. با این حال سنت دیرپای تقلید از طبیعت و واقع نمایی، در برابر موج برآمده از باورها و ارزشهای جدید به تدریج رنگ میبازد
امپرسیونیستها پیوند خود را با طبیعت قطع نکردند، اما بر احساس آنی حاصل از رویت تصویر شیء بر شبکیهی چشم تأکید کرده و از این طریق به تعبیری تازه از دنیای مرئی دست یافتند. امپرسیون یا ادراک شخصی نقاش، همان احساس بصری او بود. امپرسیونیستها با نشاندن احساس بصری به جای تصویر عینی و با ثبت نمودهای گذرا به عوض بازنمایی چیزهایی شناخته شده، نقاشی را به سمت تفسیر ذهنی نقشمایه و در نتیجه، به سوی تقلیل اهمیت موضوع سوق دادند. آنان با تجزیهی پدیدههای نورانی و تبدیل نور سفید به عناصر متشکلهی رنگینش، راه دستیابی به استقلال رنگ و شکل را نشان دادند.
در برخی از هنرمندان امپرسیونیست مانند ونگوگ، این احساس تمام وجود نقاش را فراگرفت و هنرمند درصدد نمایاندن چیزی که در برابر چشم داشت نبود، بلکه به طرزی اختیاری از رنگ بهره میجست. اما پردهی نقاشی هنرمندانی چون گوگن، سزان و سورا، بیشتر عرصهی آفرینندگی ذهن مینمود تا قلمروی بازنمایی جهان بیرونی. از این پس هنرمند کمتر به مشاهده و بیشتر به احساس و ادراک خویش بها میداد. او آزادانه از دادههای طبیعت بهره میگرفت و به تحلیل و تحریف واقعیت بصری میپرداخت و این دگرگونسازی را تا بدانجا پیش میبرد که چیزها غیرقابل تشخیص میشدند. بدین ترتیب تصویر واقعی بیش از پیش در برابر معنای شکل یا رنگ خاصی که میتوانست محمل یا نشانهی واقعیت بصری باشد، عقب نشینی میکرد. گام نهایی، ناپدید شدن کامل تصویر واقعی بود.
2-3- امپرسیونیسم
"امپرسیونیست ها از احساس جدید دگرگونی و سرعت ادراکات بصری بسیار متأثرند. آنها نه فقط به اکتشاف و توصیف چشم اندازهای شهری میپردازند، بلکه سرعت و حرکت و پویایی را در نحوهی نگرش و در طرز اجرای هنر خود وارد میکنند. امپرسیونیستها با خوشبینی تمام برخورداری انسان غربی را از دنیای نو _ چنانکه هست_ نشان میدهند. از سوی دیگر، آنان با طبیعت میآمیزند و میکوشند نمودهای متغیر طبیعت را بنمایانند؛ و یا به عبارتی سعی دارند "شدن" را وصف کنند نه "بودن" را. بدین گونه امپرسیونیستها مفهومی از واقعیت را پیش مینهند که در نقاشی پیشین غرب سابقه نداشته است." (پاکباز، 1381: 68)