پایان نامه جهت اخذ مدرک کارشناسی ارشد
رشته علوم اقتصادی
بهمن 92
چکیده :
هدف اصلی پژوهش حاضر برآورد معوامل تعیین کننده شدت تجارت برای کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی در صدور کالاهای غیرنفتی میباشد. بدین منظور میزان شدت تجارت بصورت متقابل و برحسب بخشهای 21گانه طبقهبندی H.S طی دوره زمانی 2010-2000 برای 56 کشورعضوOIC برآورد شده براساس روش اقتصاد سنجی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
نتایج نشان میدهد که علیرغم تلاشهای زیادی که تاکنون در جهت بهبود و افزایش همکاریهای بازرگانی میان کشورهای عضو OIC صورت گرفته، شدت و عمق تجارت میان کشورها بطور متوسط 5/27 درصد میباشد. در حالیکه نتایج حاصل از برآورد تجارت مکملی میان کشورهای عضو حاکی از آن است که هر کشور بطور متوسط با 42 درصد از کشورهای عضو OIC دارای تجارت مکملی میباشند. همچنین مهمترین عوامل موثر بر پایین بودن شدت تجاری به ترتیب بعد مسافت، بالا بودن نرخ تعرفه، پایین بودن رشد اقتصادی کشورهای مورد بررسی است و اندازه بازار، جمعیت کشورها، عضویت در گروهبندیهای منطقهای و وجود تجارت مکملی از جمله عوامل تعیین کننده شدت تجارت کشورها در صدور کالاهای غیرنفتی میباشند.
نتیجه مهم دیگر طرح از بعد همکاریهای ایران با کشورهای عضو OIC، این است که ایران در صدور کالاهای غیرنفتی به کشورهای عضو OIC به خصوص با 32 کشور از 55 کشور مورد مطالعه از شدت تجاری و تجارت مکملی بالایی برخوردار میباشد و از این حیث رتبه چهارم را بعد از امارات متحده عربی، مصر و لبنان به خود اختصاص داده است. تعداد 19 و 13 کشور عضو OIC درصدور کالا به ایران به ترتیب دارای شدت تجارت و تجارت مکملی بالایی میباشند.
از توصیههای این پژوهش این است که کشورهای مسلمان واقع در خاورمیانه میتوانند هسته اصلی بازار مشترک را تشکیل و مراحل تکامل همگرایی را برای ایجاد بازار مشترک اسلامی طی نمایند بر اساس یافتههای طرح کشورهای عربستان، ایران، عراق، بحرین، کویت، عمان، قطر، امارات متحده، لبنان، سوریه، ترکیه، یمن و اردن دارای زمینههای همکاری بازرگانی مناسبی با یکدیگر بوده و میتوانند با ایجاد هستههای اولیه ایجاد بازار مشترک اسلامی در مراحل بعداندونزی، پاکستان و مالزی را جذب نمایند.
فصل اول:
کلیات تحقیق
-1-مقدمه
این فصل به کلیات طرح حاضر میپردازد. بدین جهت، ابتدا به بیان مسأله و سپس ضمن مرور نظریههای مربوط به منطقهگرایی، سیر تکوینی آن مورد تبیین قرار میگیرد بعلاوه اینکه ضرورت، اهمیت و سوالات اساسی تحقیق حاضر مورد بررسی قرار میگیرد.
سپس، فرضیههای تحقیق شامل یک فرضیه مستقل و چندین فرضیه خاص مربوط به موضوع پژوهش ارایه میگردد. در ادامه فصل، اهداف تحقیق بطور مشخص بیان میشود. در انتهای فصل نیز روش تحقیق شامل روش گردآوری اطلاعات، تجزیه و تحلیل دادهها و مشخصات جامعه آماری مورد بررسی قرار میگیرد. بدین ترتیب، فصل حاضر چارچوب و برنامه کلی انجام تحقیق را فراهم میسازد.
1-2- چارچوب تحقیق
یکی از چشمگیرترین تحولات در نظام تجارت جهانی پس از اواسط دهه 1990 به این سو، افزایش «موافقتنامههای تجارت منطقهای»[1]( RTAs) بوده است. شمار موافقتنامههای اطلاع داده شده به سازمان جهانی تجارت (WTO) که تا سال 1990 حدود 50 مورد بوده، در سال 2008 از مرز 285 مورد فراتر رفت و برآورد نشان میدهد که تعداد آن تا سال 2014، به بیش از 350 مورد خواهد رسید.[2]
RTA یک استثناء مهم در اصل عدم تبعیض WTO هستند. براساس قاعده WTO کشورهای عضو یک RTA میتوانند با استفاده از تعرفههای ترجیحی و شرایط آسانتر جهت برای دسترسی به بازار در مقایسه با شرایطی که در مورد دیگر کشورهای عضو WTO اعمال میشود، میان خودشان به تجارت بپردازند. در نتیجه کشورهای عضو WTO که سهمی بر RTA ندارند، در این بازارها سهیم میشوند.
RTA بنا به تعریف، عبارتند از گروههایی از کشورها (صرفنظر از اینکه فقط از یک منطقه جغرافیایی واحد باشند) که با هدف کاهش موانع تجاری بین کشورهای عضو تشکیل میشوند و بسته به سطح همگرایی آنها RTA را میتوان به طور گسترده به پنج دسته تقسیم نمود:
موافقتنامه تجارت ترجیحی[3] ((PTA، موافقتنامه تجارت آزاد [4]((FTA، اتحادیه گمرکی[5] (CU) ، بازار مشترک[6] و اتحادیه اقتصادی.[7] PTA موافقتنامهای است که در آن کشورهای عضو، موانع تجاری کمتری را بر کالاهای تولید شده در داخل اتحادیه اعمال میکنند و تکتک کشورهای عضو از برخی انعطافپذیریها در مورد گستره کاهش موانع تعرفهای برخوردارند. FTA مورد خاصی از PTA است که در آن کشورهای عضو، هم موانع تعرفهای و هم موانع غیر تعرفهای تجاری را از سر راه کالاهایی که مبدا آنها کشورهای خودشان است کاملاً بر میدارند. در اینجا باید گفت که در بیشتر موارد، کشورها موانع تجاری را کاملاً حذف نمیکنند. حتی در داخل مناطق آزاد تجاری در واقع بیشتر موافقتنامهها نوعاً مربوط به بخشهای غیرحساس هستند. اتحادیه گمرکی (CU) در مقایسه با FTA همگرایی عمیقتری را فراهم میکند، زیرا برخلاف FTA که در آنها کشورهای عضو آزادند که سطح جداگانهای از موانع تعرفهای را در مورد کالاهای وارد شده از کشورهای غیر عضو حفظ کنند، در اتحادیه گمرکی کشورهای عضو یک تعرفه خارجی مشترک[8] (CET) نیز بر کالاهای وارد شده از کشورهای بیرونی اعمال میکنند. CET میتواند برای کالاهای مختلف تفاوت داشته باشد ولی در ارتباط با شرکای گوناگون اتحادیه نمیتواند متفاوت باشد. PTA، FTA ، CU در فنون تجاری به نام ترتیبات ”همگرایی کم عمق[9] “ خوانده می شوند.
به جز این ترتیبات کم عمق، دو نوع ترکیبات منطقهای وجود دارند که فراهم کنده ”همگرایی عمیق[10] “ هستند. نخستین مرحله ”همگرایی عمیق“ بازار مشترک نامیده میشود که در آنها کشورهای عضو تلاش میکنند برخی ترتیبات نهادی و قوانین و مقررات تجاری و مالی را در میان خودشان هماهنگ کنند. یک بازار مشترک همچنین متضمن تحرکات آزادانه عوامل تولید یعنی حذف کنترلها در مورد جابجایی آزادانه نیروی کار و سرمایه است. سطح پایانی ”همگرایی عمیق“ ”اتحادیه اقتصادی“ است که در آن کشورها سیاستها و مقررات اقتصادی مشترک را اجرا میکنند و از یک پول واحد استفاده میکنند.[11]در میان موافقتنامههای تجاری منطقهای، اکثر قریب به اتفاق آنها موافقتنامههای همگرایی کم عمق هستند. به عبارت دیگر اکثر آنها RTA یا FTA میباشند. در مقابل، تنها چند اتحادیه گمرکی، بازار مشترک و اتحادیه اقتصادی عمیق در سراسر دنیا وجود دارد. بیشتر این موافقتنامههای همگرایی عمیق در اروپا هستند. برای مثال، پیمان ماستر نیمت و برنامه بازار واحد اتحادیه اروپا، نمونههایی از طرحهای همگرایی عمیق میباشند. پیمان کشورهای بازار مشترک آمریکای مرکزی[12] (CACM) نمونههایی از موافقتنامهای تجارت ترجیحی هستند. با این حال، بیشتر موافقتنامههای تجارت ترجیحی جدید نوعاً موافقتنامههای مناطق آزاد تجاری هستند. منطقه آزاد تجاری آمریکای شمالی (نفتا) و منطقه آزاد تجاری آسه آن (AFTA) نمونههایی از FTAs هستند و مرکوسور، نمونهای از اتحادیههای گمرکی است. سازمان جهانی تجارت (2008) به گونهای برجسته نشان داده است که در موج کنونی موافقتنامههای منطقهای دو روند گسترده در حال ظهور است[13]. بسیاری از کشورها که از دیرباز به رژیم تجارت چند جانبه اتکاء داشتند، به گونهای روز افزون در حال پیوستن به موافقتنامههای منطقهای به منظور افزایش تجارت هستند. دومین روند مهم، آن است که هم اکنون مذاکراتی در مورد ایجاد شماری از بلوکهای تجارت چشمگیر قارهای، نظیر ”منطقه آزاد و تجاری قاره آمریکا[14] “ (FTAA) یا ”منطقه آزاد تجاری اروپا مدیترانه“ در جریان است. به نظر میرسد به محض نهایی شدن این مذاکرات، درصد قابل توجهی از جریان تجارت جهانی از طریق این بلوکهای تجارت منحرف خواهد گشت.
سوال مهمی که مطرح است چرا کشورها به سمت موافقتنامههای تجارت منطقهای گرایش دارند؟
در این خصوص دلایل مختلفی ارایه شده است که در مجموع میتوان دلایل مطرح شده را در قالب 3 محور زیر تقسیم نمود. نخستین مورد عبارتست از توضیح سنتی در مورد اثرات رفاه از طریق آزادسازی تجارت و منافع بعدی ناشی از تجارت در سطح منطقهای. اما این نظریه آن طور که شایسته است روند کنونی منطقهگرایی در دهه 1990 را توضیح نمیدهند. بیشتر اقتصاددانان، علت افزایش کنونی منطقهگرایی را ماهیت رژیم کنونی تجارت چند جانبه و نارضایتی همراه با آن میدانند. ولی براساس یک مکتب فکری دیگر افزایش اقبال قدرتهای اقتصادی بزرگ به منطقهگرایی در خلال سالهای پایانی دهه 1980 و اوایل دهه 1990 یکی از دلیل افزایش کنونی منطقهگرایی است.
براساس نظریه سنتی منافع ناشی از تجارت، حذف موانع تجاری، به مصرفکنندگان و تولیدکنندگان اجازه میدهد که خریدهای خود را از ارزانترین و رقابتیترین منبع عرضه کننده کالا انجام دهند. این امر، کارایی را بالا میبرد و رفاه را افزایش میدهد. به پیروی از این منطق، از دیرباز این اعتماد وجود داشت بلوکهای تجارت منطقهای باید همزمان با آنکه کشورهای عضو، موانع تجاری در میان خود را کاهش میدهند، اقدام به ایجاد منافع ناشی از تجارت کنند.
نخستین کسی که این عقیده را به چالش کشید، ”واینر[15] “ بود که در سال 1950 در کتاب خود با عنوان ”موضوع اتحادیه گمرکی“ به آن پرداخت. واینر مفاهیم ”ایجاد تجارت“ و ”انحراف تجارت“ را برای اولین بار معرفی نمود و نشان داد که اثر خالص آزادسازی تجارت برمبنای منطقهای به گونهای غیرمبهم مثبت نیست. واینر اظهار داشت RTA میتوانند به ایجاد تجارت منجر شوند، به شرط آنکه به دلیل انعقاد موافقتنامه منطقهای، اعضای RTA از تولید کنندگان داخلی ناکارا روی برگردانند و واردات بیشتری از تولیدکنندگان کارآمد در دیگر کشورهای عضو RTA داشته باشند. در این مورد منافع ناشی از کارایی، هم محصول کارایی تولید است و هم محصول کارایی مصرف. از سوی دیگر انحراف تجارت به شرطی صورت میگیرد که به دلیل وجود RTA، اعضاء از واردات کالاهای کم هزینه در دیگر نقاط جهان روی برگردانند و واردات بیشتری از تولیدکنندگان پرهزینهتر در کشورهای شریک داشته باشند. انحراف تجارت نه تنها رفاه در کشورهای شریک بلکه رفاه دیگر نقاط جهان را نیز کاهش می دهد.
این بررسی نشان میدهد ایجاد تجارت و انحراف تجارت تبعات رفاهی متضاد دارند و اثر خالص به این امر بستگی خواهد داشت که کدام یک از این دو اثر غالب باشند. به هر حال اثرات رفاهی خالص RTA به صراحت مطرح نشد.
مضافاً اینکه واینر بررسی خود را در یک چارچوب تعادلی ایستا و بخشی انجام داد. سپس دیگران در چند مطالعه تلاش کردند که از طریق عرضه اثرات پویا در این مدل، به اثرات رفاهی خالص RTA بپردازند.[16]
گروهی از اقتصاددانان به رهبری سامرز[17] بر این عقیدهاند موافقتنامه تجارت منطقهای احتمالاً بیشتر موجب ارتقای رفاه میشوند زیرا به اعتقاد آنها، انحراف تجارت تنها ممکن است اثر مساعدی بر کشورهای عضو داشته باشد. لیپسی [18] و سامرز چنین معتقدند که اگر کشورهای عضو از نظر جغرافیایی به هم نزدیک باشند و از وابستگی تجاری بسیار زیاد به یکدیگر برخوردار باشند (شرکای تجاری منطقه)[19] ، در این صورت خطر انحراف تجارت به حداقل میرسد. کروگمن[20] با بیان عقاید مشابه بر این باور است سودمندی یک موافقتنامه تجاری منطقهای تا حدودی به فاصله جغرافیایی کشورهای عضو منطقه RTA که بر هزینههای حمل ونقل مؤثر است بستگی دارد.
فرانکل[21] فرانکل، استاین، و وی[22] و فرانکل و وی[23] نیز نظرات مشابهی ابراز داشتهاند.
باگواتی[24] ، پاناگاریا[25] و باگواتی و پاناگارایا[26] به این دیدگاه ایراداتی داشتهاند به اعتقاد آنها این احتمال بیشتر است که انحراف تجارت در بیشتر موارد بر ایجاد تجارت استیلا یابد. آنها استدلال میکنند وقتی تجارت چند جانبه است یعنی وقتی کشورها از کشورهای عضو اتحادیه و نیز از کشورهای خارج از آن واردات و به آنها صادرات دارند انحراف تجارت، گریز ناپذیر است. همچنین اگر اعضای موافقتنامه تجارت منطقهای در مقایسه با جهان بیرون کوچک باشند، ایجاد تجارت در سطح بسیار کم حادث خواهد شد. در نتیجه در این شرایط انحراف تجارت احتمالاً اثر غالبتر خواهد داشت.[27]
مضافاً اینکه بحث کامل در مورد اثرات منفی انحراف با فرض اشتغال کامل است اگر این فرض را کنار بگذاریم اثرات رفاهی انحراف تجارت، مبهم میگردد و ممکن است مثبت باشد
به هر حال بررسی سنتی در مورد موافقتنامه تجارت منطقهای توضیح نمیدهد چرا در خلال دهه 1990، افزایشی ناگهانی در منطقهگرایی به وجود آمده است.
اجماع در حال ظهوری در میان اقتصاددانان وجود دارد که دلسردی از نظام تجارت چند جانبه یکی از دلایل اصلی رشد کنونی منطقهگرایی است.
پس از دوره اروگوئه، نگرانیها در مورد نظام تجارت چند جانبه شدت یافته است. بیشتر کشورها به ویژه کشورهای در حال توسعه از پیشرفت WTO ناراضی هستند، زیرا بیشتر وعده داده شده در موافقتنامه دوره اروگوئه در مورد گسترش تجارت جهانی عملی نشده است.
به طور خاص برای کشورهای در حال توسعه گسترش تجارت وعده داده شده و در سه حوزه کلیدی کشاورزی، منسوجات و خدمات، نا امید کننده بوده است.
افزون بر این حمایت گرایی نوپا و نبود تمایل در میان کشورهای توسعهیافته برای فراهم کردن دسترسی به بازار بر یک مبنای چند جانبه، بسیاری از کشورهای در حال توسعه را بر آن داشته است که در جستجو جایگزینهای منطقهای باشند. شکاف شمال جنوب که در حال بروز در نشستهای وزرای WTO است، در حال تقویت درک کشورهای در حال توسعه از چشمانداز گسترش تجارت براساس رژیم WTO میباشد. این امر بسیاری از کشورها را بر آن داشته است منطقهگرایی را به عنوان گزینهای جایگزین برای گسترش بازارهای خود انتخاب کنند.
لذا اصلاً تعجبآور نیست پس از شکست اجلاس وزاری WTO سیاتل افزایش شدیدی در انعقاد موافقتنامه تجارت منطقهای روی داده است.
بسیار از اقتصاددانان نظیر باگواتی[28] ، پاناگاریا[29] و برگستن[30] معتقدند که تبدیل شدن ایالات متحده از یک حامی چند جانبه گرایی به یک پیرو منطقهگرایی، دلیل مهم دیگری برای رشد منطقهگرایی از دهه 1990 است.
در حمایت از این فرضیه، بایستی اشاره کرد بسیاری از کشورهای بزرگ توسعه یافته نظیر ایالات متحده و اتحادیه اروپا به گونهای روز افزون در حال مشارکت با کشورهای توسعه یافته در قالب موافقتنامههای تجارت در سطح دو جانبه یا منطقهای هستند. این امر، بسیاری از کشورهای در حال توسعه را بر آن داشته است که به دنبال مشارکت در موافقتنامه تجارت آزاد با کشورهای توسعه یافته باشند تا بتوانند از آنها به عنوان یک ضرورت دفاعی در برابر محرومیت احتمالی خود از این بازار استفاده کنند. انگیزه مشارکت با یک کشور توسعه یافته در یک منطقه تجارت آزاد به طور ویژه برای کشورهای در حال توسعه مهم است به شرط آنکه دیگر کشورهای رقیب آنها که عرضه کننده کالا به بازار توسعه یافته هستند، بخشی از یک موافقتنامه تجارت ترجیحی با کشورهای توسعه یافته باشند. اگر این کشورهای غیرعضو نتوانند اقدام به تشکیل یک منطقه تجارت آزاد با کشورهای توسعه یافته نمایند، تلاش میکنند با پیوستن به یک موافقتنامه تجارت منطقهای که اعضای آن کشورهای محروم مانده هستند بازار تازهای را به وجود آورند. این امر موجب ایجاد یک اثر فراگیر میشود که هیچ کشوری نمیخواهد از برخی گروهبندیهای منطقهای مهم محروم بماند.
بالدوین[31] در ”تئوری دو مینوی منطقهگرایی[32] “ خود انگیزه مشابهی را برای پیوستن گروه بندیهای منطقهای شرح میدهد. با این حال دیدگاه او از یک جنبه مهم با نظرات باگواتی و پاناگاریا تفاوت دارد. او معقتد است علت بروز منطقهگرایی، از دست رفتن باور کشورها به گات یا روی آوردن ایالات متحده به منطقهگرایی نبود. او در این زمینه چنین میگوید: ”علت به وجود آمدن منطقهگرایی تجدید شده، رویداد واقعی غیرعادی بود که در دفعات بسیار به وسیله یک اثر دو مینوی تشدید شدند. به طور ویژه اعلام خبر تشکیل منطقه تجارت آزاد آمریکا مکزیک، موجب ایجاد نیروهای قدرتمندی برای پذیرفتن اعضای جدید شد که به ایجاد نفتا و یک سلسله درخواستهای عضویت در آن انجامید. از زمانی که این درخواستها پایان گرفت، کشورهای عضو نفتا خود را در یک سلسله موافقتنامهای دو جانبه و چند جانبه همپوشان در قاره آمریکا درگیر نمودند. یکی از آنها مرکوسور در حال ایجاد اثر دومینوی خاص خود است.
در میان دیگر عوامل اقتصادی مهمی که امروزه مروج منطقهگرای هستند، میتوان به سرمایهگذاری مستقیم خارجی (FDI) و مزایای ناشی از اقتصادهای مقیاس اشاره کرد. به استناد گزارش تجارت جهانی در سال 2010، دسترسی ترجیحی به بازارهای منطقهای بزرگ، یکی از عوامل تعیین کننده اصلی برای سرمایهگذاری مستقیم خارجی در کشورهای در حال توسعه است. از آنجایی که FDI به مهمترین منبع و جریانهای ورودی سرمایه خارجی به کشورهای در حال توسعه تبدیل شده است، در گزارش فوق آمده است که علت پیوستن کشورها به RTA جذب FDI است. به دلایل تقریباً مشابه همچنین بیان شده است علت پیوستن کشورهای کوچکتر به RTA میتوانند مزایای اقتصادهای مقیاس را در اختیار شرکتهای داخلی قرار دهند. با این حال استدلال را به نفع منطقه گرایی و به ضرر چند جانبهگرایی نمیکند.
گوش[33] از زاویه دیگری به این بحث پرداخته و معتقد است که تفاوت چشمگیری در انگیزه امضاء موافقتنامههای تجارت منطقهای وجود دارد که بینانگذاران و پیشبرندگان آنها دولتهای کشورهای بزرگ توسعه یافته هستند به اعتقاد او، کشورهای توسعه یافته به ویژه ایالات متحده و اتحادیه اروپا موافقتنامههای تجاری منطقهای را تحت نفوذ یک سرمایه بزرگ به پیش میبرند تا کشورهای در حال توسعه را وادار کنند که دست به امضای تعهدات عمیقتر در زمینه تجارت و سرمایهگذاری بزنند. از سوی دیگر عامل محرک واقعی برای کشورهای در حال توسعه در زمینه ایجاد گروه بندیهای منطقهای در میان خود، مقاومت در برابر سلطهطلبی قدرتهای بزرگ در عرصه تجارت جهانی است.
Abstract:
This study aims to estimate the determinant of export trade intensity of non-oil goods in the of the OIC member countries. Therefore, the severity of trade were mutually analyzed in terms of sections 21 -fold classification of H.S in the period 2010-2000 for the estimated 56 OIC member countries based on econometric methods.
The results show that despite the efforts made so far in order to enhance and improve commercial cooperation among OIC member countries, intensity and depth of trade between countries is averagely 5/27 per cent. While the results of the estimation of complementary Commerce among its member states suggested that each country has complementary trade averagely with 42 percent of the OIC member countries. Also, important factors affecting the low intensity of the trade were distance dimension, high tariff rates, lower economic growth of the state studied and market size, the population of states, membership in regional groupings and existing complementary trade, are as determining factors of country's trade intensity in the export of non-oil goods.
Another important result of the cooperation of the member countries of the OIC is that Iran has intensity of trade and high complementary commerce in exporting non-oil goods to the OIC member countries, especially with 32 of the 55 countries studied, and it has been allocated the fourth rate after United Arab Emirates, Egypt and Lebanon. About 19 and 13 of OIC member countries have intensity of trade and high complementary commerce in exporting of goods to Iran.
Among advices of this research is that the Muslim countries in the Middle East can form the major core and pass from Convergence evolutionary processes for making Islamic common market.
Based on findings of research, United Arab Emirates, Lebanon, Syria, Turkey, Yemen and Jordan have good business cooperation with each other and can absorb Indonesia, Pakistan and Malaysia by creating the early cores of providing Islamic common Market in the later processes.
منابع و ماخذ
حسنپور، یوسف(1382)، امکان سنجی جهت پشتیبانی وبسایت بازار مشترک اسلامی، مرکز مطالعات عالی بازار مشترک اسلامی.
وزارت بازرگانی (1388)، قانون مقررات صادرات و واردات سال
(1388) WWW.Worldbank.org
صادقی یارندی، سیف اله، مستندات و گزارشات موجود در مرکز مطالعات عالی بازار مشترک اسلامی، 1382
حسن پور، یوسف (1388)، سنجش اکمال تجاری کشورهای عضو OIC، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی.
مرزوقی، حسن (1379)، امکانات مبادلاتی کشورهای اسلامی، مجموعه مقالات همایش گسترش همکاریهای اقتصادی بازرگانی بین کشورهای اسلامی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی.
خیابانی، ناصر، رحمانی، میترا و رازینی، علی (1379)، ارزیابی ایجاد ترتیبات تجاری منطقهای میان اعضای OIC، مجموعه مقالات همایش گسترش همکاریهای اقتصادی بازرگانی بین کشورهای اسلامی، موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی.
حسنپور، یوسف، بررسی تجارت مکملی میان کشورهای عضوOIC،پژوهشهای بازرگانی، در دست چاپ.
Baldwin, R.(1997) "The Causes of Regionalism", The World Economy, Vol.20,pp.247-281.
Baldwin, Richard E. (1995): " A Domino Theorty of Regionalism" in R. Baldwin, P. Haarparanta and J.Kianden eds. Expanding Membership of European Union.CUP, Cambrdige.
Baldwin, Richard E.(1997) "The Causes of Regionalism", World Economy, 20(7):865-88.
Bergsten,C. Fred (1996): " Competitive Liberalization and Global Free Trade: A Vision for the Early 21 st Century." Asia Pacific Working Paper Series No. 96-15. Washington: Institute for International Economics.
Bhagwati,J.& Panagariya, A. (1996): " The Economics of Preferential Trade Agreements, Washington, D.C. AEI Press.
Bhagwati, J. (1993): " Regionalism and Multilateralism: An Overview," in Melo and Panagariya eds. New Dimensions in Regional Integration, Cambridge University Press, Cambridge.
Das, Dilip (2001): " Regional Trading Agreements and the Global Economy: An Asia-Pacific Perspective." Asia Development Bank, March 2001.
Frankel, J. (1997): Regional Trading Blocks in the World Economic System. Washington DC: Institute for International Economics.
Frankel, J. and Wei, SJ. (1997): " Regionalization of World Trade and Currencies: Economic and Politics", The Regionalization of the World Economy, University of Chicago Press: Chicago.
Frankel, J., Stein, E. and Wei, S. (1995): "Trading Blocks and the Americas: The Natural, the Unnatural and the Supernatural," Journal of Development Economics 47, 61-96.
Ghosh, Jayati (2010): " Regionalism, Foreign Investment and Control: The New Rules of the Game outside the WTO" paper presented at a seminar on the Economics of New Imperialism, Jawaharlal Nehru University, January,2011.
Krugman, P (1993): " Regionalism versus Multilateralism: Analytical Notes" in New Dimensions in Regional Integratio,eds. J.de Melo and A.Panagariya, CUP, Cambridge.
Lipsey, R. G(1957): " The Theory of Customs Union: Trade Diversion and Welfare" Economica 24, 40-46.
Lloyd P. J. and MacLaren, Donald (2011): " The Case for Free Trade and the Role of RTAs" – paper presented at a seminar on Reginalism and the WTO, Geneva, 14 November 2010.
Panagariya, A.(1996): "The Free Trade Area of the Americas: Good for Latin America?" World Economy 19,no.5, September, 485-515.
Summers, L. (1991): " regionalism and the World Trading System:.- Policy Implications of Trade and Currency Zones. Wyoming: Federal Reserve Bank of Kansas City.
Viner, Jacob (1950): The Customs Union Issue, Carnegie Endowment for International Peace, New York.
Hassan, M.Kabir (2000), An Empirical Investigation of Economic Cooperation Among the OIC Member Countries , Department of Economics and Finence, University of New Orleans
Abdalla, Adill (1997), The Impact of Euro- Mediterrsnean Partnership on Trade Interests of the OIC Countries, SESRTCIC, 19-19 September, 1997, Ankara.
Tinbergen, Jan (1962), Shaping the World Economy, Suggestions for an International Economic Policy, New York: Twentieth Century Fund
WWW.CARSICM.IR ( Economic Profiles)
Frankel, J.A, Rose, A. K(1998), The Endogenously of the Optimum Currency Area Eritrea, The Economic Journal.1.8
Fates ,A (1997), EMU: Countries or Regions .Lesson from the EMS Experience. European Economic Review 41.
Clerk , T.E and Win cooper (2001), Borders and Business Cycles, Journal of International Economics,55.
Calderon, C, Change, A and Stein, E (2002), Trade Intensity and Business Cycle Synchronization: Are Developing Countries any Different?, Central Bank of Chile Lousing papers N.195.
Wej, S-J(1996), Intra- National Versus International Trade: How Stubborn are Nations in Global Integration? NBER. Working paper.
ITC (2002), Tradesmen, The ITC Simulation Model of Bilateral Trade Potentials: Background paper, Document prepared by ITC Market Analysis Section .
Frankly, Jeffrey (1997), Regional Trading Blocks, Institute for International Economics, Washington DC.
LAMOTTE, Olivier (2002), Trade Potential between Yugoslav is and EU, 7th EACES CONFERENCE, Globalization and Economic Governance, June 6-8,2002.
Elbadawi, I (1997), The Impact of Regional Trade and Monetary Schemes on Intra – Sub-Saharan Africa Trade, In A. London: Macmillan Press Ltd.
Mothur, Somesh(2004), Pattern of International Trade, New Trade Theories and Evidence From Gravity Equation Analysis, Lecturer, Department of Economics Jamie Millie Is lamia, Delhi, India .
Helpman, E(1921), International Trade in The Presence of Product Differentiation, Economics of Scale and Monopolistic Competition: A Chamberlain- Huckster –Olin Approach, Journal of International Economics
www.Cepii.Fr
www.Tips.org.Za فرانسه) (وب سایت مرکز تحقیقات اقتصاد
Vallrath, Thomas and Johnston, Paul(2001)’ The Changing Structure of Agricultural Trade in North America Pre- and Post-CUSTA/NAFTA: What Does IT Mean?, Economic Research Servos, USDA.
Gaulier, G and Keyence, D(2000), Regionalization and Trade opening A Focus on The Mediterranean Countries, CEPII.
Drysdale, P. International Economic Pluralism, Economic Policy in East Asia and the Pacific, Columbia University Press, New York, 1988.
Drysdale, P., GARNAUT, R."The Pacific: An Application of General Theory of Economic Integration", in F. Bergsten and M. Noland (editors), Pacific Dynamism and International Economic System, Institute for International Economics, Washington, 1993.
Yeats, A. J. "Does Mercosur Trade Performance Raise Concerns About The Effects of Regional Trade Arrangements? ",The World Bank Economic Review,Vol.12,No1,1997,P.1-28.
Anderson, J.E.(1979), "A Theoretical Foundation for The Gravity Equation", American Economic Review, 69,(March),106-11.
Bergstrand, J.H.(1985)," The Gravity Equation in international trade: some micro- economic foundations and empirical evidence", Review of Economics and Statistics, Vol.67,474-481.
Bergstrand, J.H.(1989), "The Generalized Gravity Equation, Monopolistic Competition and the Factor Proportion Theory in International Trade",Review of Economics and Statistics, Vol.71,143-153.
Biker, J.A.(1987), " An International Trade Flow Model With Substitution: An Extension of The Gravity Model", Kay Kilos , Vol.40,315-337.
Deardorff, A.V.(1984), "Testing Trade Theories and Predicting Flows",Handbook of International Economics, Volume 1,Amstredam: North Holland.
Deardorff ,A.(1997), "Determinants of Bilateral Trade: Does Gravity Work in a Classical World"? In The Regionalization of The world Economy, ed., by Jeffrey Frankel, Chicago: University of Chicago Press.
Frankel, J.(1993), " Is Japan Creating a Yen Block In East Asia and The Pacific? "In Regionalism and Rivalry: Japan and The US In Pacific Asia, ed. By Jeffrey Frankel and Miles Kaher. Chicago: University of Chicago Press.
Helpman, E and Krug man, P.R.(1989),Trade Police and Market Structure, Cambridge Mass: MIT Press.
Helpman, E and Krug man, P.R.(1985), Market Structure and Foreign Trade, Increasing Rectums, Imperfect Competition and International Economy, Cambridge, USA.
Leamer, E.E.(1974), "The Commodity Composition of International Trade in Manufactures: An Empirical Analysis", Oxford Economic Papers, 350-374.
Leamer, E.E. and Stern, R.M.(1970) Quantitative International Economics, Boston: Allen and Bacon.
Linnemann,H. (1966), An Econometric Study of International Trade Flows, North – Holland, Amsterdam.
Savage, I.R. and K.W. Deutsch.(1960), "A Statistical Model of The Gross Analysis of Transactions Flows", Econometrical 28,(July).PP 551-572.
Srinivasan, T.N. and Cano Nero, G. (1995), "Preferential Trading Arrangements in South Asia: Theory, Empirics and Policy", Working Paper, Boston University(Unpublished).
Hassan, M.Kabir (2000), An Empirical Investigation of Economic Cooperation Among the OIC Member Countries, Department of Economics and Finence, University of New Orleans
http://Wits.Worldbank.org/Witsweb.