پایان نامه جهت اخذ مدرک کارشناسی
رشته نقاشی
سال 1382
پيش گفتار:
اي حسن تو در كل مظاهر، ظاهر وي چشم تو در كل مناظر، ناظر
از نور رخ و ظلمت زلفت دايم قومي همه مومنند و قومي كافر[1]
يكي از ويژگيهاي انسان كه او را از ساير موجودات ممتاز مي كند، تشخيص ظرافت و نظم و اعتدال و احساس حسن و جمال است. بدين جهت است كه مناظر زيباي طبيعت و نظام آفرينش و صفحات جالب و دواوين و لوحههاي دل انگيز شعر و نقاشي و خط كه از دست سحر آفرين استادان چيره دست، ظهور يافته، او را مجذوب و مشعوف ساخته و نظرش را به سمت خود معطوف مي دارد.
جمال و زيبائي و كمال ورهيافت در محضر نقاش و قلم ساز و صحنه پرداز و معمار و مبدع جميلة هستي است كه منشاء هنرهاي زيباست. علاقة به زيبائي كه فطري آدمي است، ذوق را مي شكوفاند تا هر آنچه نشاني از زيبائي و جمال دارد و دفتري از معرفت كردگار همراه، او را ملهم كند و ذوق هنرمند آنرا با انديشههاي عميق و دقيق[2] خود دراميخته، به صورت اثر و هنر در منظر و مرآي باهوشان و سرمستان مي ناب هستي كه معرفت تام و تمام است قرار دهد.
جمال شاهد مقصود چشم بر راه است بكوش و پاك كن آئينه از غبار اينجا[3]
هنر همچون مقولة عشق است كه رفتن در وادي آن وتحقيق پيرامونش ابتدا سهل مي نمايد: اما وقتي دستي بر آن گرفتي حرارتش وجود را مي سوزاند و تنها آنان كه صابرند و به پايمردي ثابت و جانشان مجذوب معشوق ازلي تا شهر حق اليقين پيش مي رانند.
الا يا ايها ساقي ادركاسا و ناولها كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها[4]
معني هنر:
هنر ART در معناي عام و انتزاعي، به هر گونه فعاليتي اشاره دارد كه هم خود انگيخته و هم مهار شده باشد. بنابراين، ((هنر)) از فرايندهاي طبيعت متمايز است (برخي هنرمندان اروپايي دورة بيستم با گزينش شيء يافته به عنوان اثر هنري، اين مرز را از ميان برداشتهاند). در اين معناي كمتر مصطلح، تمامي ابداعات و ساختههاي مبتني بر قوه خلاقه بشري در زمرة (هنر) به شمار مي آيند.
ولي اصطلاح هنر، در معناي مشخص، به فعاليتهاي چون نقاشي، پيكره سازي، طراحي گرافيك، معماري، موسيقي، شعر،رقص، تئاتر و سينما اطلاق مي شود. در گذشته، سعي بر اين بود كه هنرها را به دو دسته هنر زيبا و (هنر سودمند) تقسيم كنند: هنر زيبا در خدمت هيچ مقصودي آجل نيست، و فراوردة آن ارزشي در خود دارد (مثلا: نقاشي)، هنر سودمند واجدهدفي فراتر از خود فراورده است(مثلا: سفالينة منقوش). امروزه، اين نوع تقسيم بندي منسوخ نشده است[5] اين تولستوي تا اندازهاي درست است كه : ((به رغم خروارها كتابي كه درباره هنر نوشته شده، تاكنون هيچ تعريف دقيقي از هنر در دست نيست. سببش اين است كه در شالودة مفهوم هنر، مفهوم زيبايي را قراردادهاند))[6] (هنر به ضم اول و فتح دوم، اوستا hunara. عظمت،استعداد، قابليت هنري باستان Sunara] انسان فاضل[ سانسكريت Sunara زيبا، قشنگ. پهلوي hunar- ارمني huar- افغاني و بلوچي henar- كردي huner (فن و معرفت) صنعت، معرفت امري توام با ظرافت و ريزه كاري. هنرهاي زيبا- صنايع مستظرفه)[7]
3- هنر از ديدگاه بزرگان نقاشي
اوژن دلاكروآ[8]
1798- 1863 ميلادي
Eugene Delacroix
دلاكروا دفترچه خاطرات خود را در سال 1822 آغاز كرد آن را به طور نامنظم تا هنگام مرگش در سال 1863 ادامه داد. او چنين نوشت (من آن را فقط براي خودم مي نويسم، بدين اميد كه مرا شادي بسيار بخشد) اين مطلب را دلاكروا در تاريخ 20 اكتبر 1853 در شامپروسي در دفتر خاطرات خودنوشت.
چقدر نقاشي را مي ستايم صرفا خاطرة بعضي تصويرها، حتي وقتي هم آنها را نمي بينم، احساس تكان دهنده را در تمام وجودم برمي انگيزاند…
اثري كه هنر درموجودات حساس پديد مي آورد بسيار رمزآلود است: اثر مبهم، اگر شخص بكوشد امري را توصيف كند، آن را روشن و پرقدرت بيان ميكند و من قويا براين باورم كه ما نيز هميشه به احساسي كه اشيا در ما پديد مي آورند نيز چيزي مي افزائيم. شايد تنها امواجي[9] كه موجب مي شود اين كارها تا اين حد مرا شاد كنند اين باشد كه به احساسهاي دروني من پاسخ مي دهند.
نوعي احساس به اصطلاح در ملموس، كه ويژة نقاشي است، كه شعر و موسيقي نيز اين احساس را در شخص پديد مي آورند. شما از نمايش واقعي اشيا لذت مي بريد چنانكه گويي واقعا آنها را مي بينيد و در همان حال معنايي كه تصاوير براي ذهن دارند شما را سرگرم ميكند و شادتان مي سازد. اين شكلها و نقشها كه در نظر و ذهن شما تداعي كننده كيفيت واقعي خود هستند، همچون پلي استوارند كه نيروي تخيل شما بر آن جاي مي گيرد و به احساس مرموز و عميقي كه شكلها براي آن مانند حروف خط تصويري هستند، راه مي يابد[10]. (تصوير شماره )
گوستاوكوربه[11]
1819- 1877 ميلادي
Gustave Courbet
گروهي دانشجو كه به عنوان اعتراض از دانشكدة هنرهاي زيبا- كه دانشكدهاي دولتي بود- كنار كشيده بودند، از كوربه دعوت كرده بودند تا دانشكده ديگري را كه اميد داشتند راه بيندازند، اداره كند. در اين نامه، كه تاريخ آن 25 دسامبر 1861 است، كوربه اين پيشنهاد را رد كرد، اما موافقت كرد تا يك سال در اطاقي استيجاري آموزش بدهند و نقد كند، مدل وي معمولا دهقاني بود با يك حيوان مزرعه.
دانشجويان!
من كه عقيده دارم هر هنرمندي بايد ارباب خودش باشد….
نمي توانم هنر خود را آموزش دهم …
چون قبول ندارم كه هنر را مي توان آموزش داد …
چون بر اين عقيدهام كه هنر كاملا فردي است و استعداد و شايستگي هر هنرمند فقط نتيجة ابهامهاي خود و مطالعة سنتهاي گذشته است. …
بويژه، هنر در نقاشي فقط مي تواند نشان دادن اشيايي باشد كه براي نقاش قابل ديد و [12]ملموس باشد.
هيچ سدهاي نمي تواند به جز هنرمندان همان سده شناسانده شود. … من عقيده دارم كه هنرمندان يك سده به هيچ روي نمي توانند اشياي سدههاي گذشته يا آينده را شناسانند.. اين، بدين معناست كه من اصطلاح ( هنر تاريخي) را با نگاهي كه به گذشته دارد انكار مي كنم. هنر تاريخي در اساس معاصر است. هر سدهاي بايد هنرمندان خود را داشته باشد كه آن را بيان كنند و براي آيندگان آن را شناسانند[13]. (تصوير شماره )
[1] - شمس مغربي. ديوان كامل ص 121
[2] - احمد رضا بسيج- فلسفه هنر صص 2-5
[3] - صائب تبريزي. كليات صائب. مقدمه و شرح حال به قلم اميري فيروزكوهي- ص 80
[4] - حافظ، ديوان حافظ براساس نسخة قدسي، مقدمه و تحقيق از عزيزا… .
[5] - روئين پاكباز- دايره المعارف هنر- ص 651
[6] - تولستوي- لئون. هنر چيست؟ ترجمة كاوةدهقان. ص 52
[7] - برهان قاطع. محمد حسين بن خلف تبريزي- جلد چهارم- ص 2381 پاورقي.
[8] - نقاش فرانسوي و مهم ترين نماينده سبك رمانتيك
[9] - ه – و- جنس- سرچشمههاي نخستين هنر مدرن- برگردان- دكتر سيد ابوالقاسم جزايري ص 15
[10] - ه- و- جنسن- سرچشمههاي نخستين هنر مدرن- برگردان. دكتر سيد ابوالقاسم جزايري ص 15
[11] - نقاش برجسته و رهبر جنبش رئاليسم فرانسه
[12] - ه – و – جنسن. سرچشمههاي نخستين هنر مدرن- برگردان. دكتر سيدابوالقاسم جزايري- ص 27
[13] - ه . و. جنسن- سرچشمههاي نخستين هنر مدرن- برگردان- دكتر ابوالقاسم جزايري ص 27
ماكس بكمان[1]
1884- 1950 ميلادي
Max Bcckmann
نوشته زير قسمتي از يك سخنراني است كه در ژوئيه 1938 در لندن ايراد شد:
به عقيدة من همة چيزهاي مهم در هنر، هميشه از عميق ترين احساس انسان دربارة راز وجود نشات گرفتهاند.خودشناسي انگيزة همة روانهاي واقعي و عيني است، و همين (خود) است كه من در زندگي و در هنر خود درجستجوي آن هستم.
آفرينش در هنربراي خودشناسي است نه براي سرگرمي: براي دگرگون سازي است، نه براي بازي، همين كاوش براي (خود) است كه ما را در راهي بي پايان و جاوداني كه همة ما بايد پيش گيريم به جلو مي راند[2]. (تصوير شماره )
جكسون پولاك[3]
1912-1956 ميلادي
Jackson pollock
از : نقاشي مسن
در سال 1947 كه اين نظرات نوشته شد، پولاك سه پايه نقاشي معمولي آن زمان را به كناري نهاد و پرده را بي آنكه روي چهارچوب بكشد به روي زمين نهاد.
او ادعا كرد كه تنها رنگ را روي پرده نمي پاشد، بلكه چيزي واقعي را در فضاي بالاي پرده نشان مي دهد نقاشي من از سه پاسه نقاشي بر نمي خيزد. من تقريبا هيچ گاه قبل از شروع به نقاشي كرباس را روي چهار چوب نمي كشم، بلكه ترجيح مي دهم آن را به ديواري سخت يا روي زمين ميخ بند كنم؛ يعني به سطحي سخت نياز دارم، بنابراين روي زمين راحت ترم. در چنين شرايطي احساس مي كنم به تابلو نزديك شده ام، يعني بخشي ازآنم، چون مي توانم در اطراف آن راه بروم، از چهار سمت آن كار كنم و عملاً درون تابلو باشم. اين روش همانند روش نقاشان شن سوخپوست در غرب است. سر چشمه نقاشي من ضمير ناخودآگاهم است. رويكرد من به نقاشي همانند رويكردم به طراحي است؛ يعني روكيردي مستقيم، بي هيچ مطالعه قبلي،[4]
طرحهايم مرتبط با نقاشيهايم هستند ولي نه براي آن (تصوير شماره )
چگونگي پيدايش هنر نوين:
جدايي بي سابقه ميان علايق هنرمند و مخاطبانش، به صورت كشمكش ميان نوگرايي و سنتگرايي منعكس مي شود. و هنرمندي كه از مناسبات حاكم بر جامعه بيزار است، نوآوري را به منزله سلاحي عليه سليقه مرسوم بكار مي بندد در اين شرايط است كه هنر نوين (مدرن) شكل مي گيرد.
عصر جديد را همچون دوران دگرگونيهاي بنيادي در تمامي عرصه هاي زندگي بشر مي شناسيم، و آغازش را با شروع انقلابهاي صنعتي و سياسي اروپا مكارن مي دانيم پيش از اين، هنر اروپا در زماني قريب به پنج قرن، خود را با «سنت بزرگ» مشغول داشت.
اين سنت از عصر باستان يوناني – رومي ريشه مي گرفت و گنجينه اي از دستاوردهاي استادان عصر رنسانس و بارك را در خود گرد آورده بود و بنيانش برشبيه سازي – طبيعت (عالم محسوس) استوار شده بود، و هنرمندان بزرگ، هر يك به سهم خود، نظام ميثاقهاي آن را استحكام بخشيده بودند.[5]
شايد در هيچ دوره تاريخي آراء و سليقهها در مورد يك پديده هنري معاصر چنين متناقص نبوده است. از اينرو است كه نقاشي نوين هنوز هم «معمايي» حل ناشده در تاريخ هنر به شمار مي آيد. سنخي غير معقول نيست اگر بگوييم مشكل نقاشي نوين، بيش از هر چيز، ناشي از خصلت «مدرن» آن است، و درك اين خصلت مستلزم تعمق در شرايطي است كه زايش و بالندگيش را ايجاب كرده است.
[1] - نقاش آلماني- كه بيشتر به اكسيدسيونيسم گرايش راست
[2] - ه . و . جنسن- سرچشمه هاي نخستين هنر مدرن- برگردان، دكتر سيد ابوالقاسم جزايري ص 61
[3] -نقاشي آمريكايي از پيشگامان Action Painting (نقاشي كنشي)
[4] -ه.و. جنس – سرچشمه هاي نخستين هنرمدرن – بر مردان. دكتر سعيد ابوالقاسم جزايري صص64-65
[5] -پاكباز- روئين- در جستجوي زبان نو – انتشارات نگاه – صص 15 و 16
فهرست منابع:
1-توستوي، لئون- هنر چيست به ترجمه كاوه دهگان. انتشارات امير كبير – تهران1364
2-بسيج، احمدرضا- فلسفه هنر – انتشارات مريد – تهران – 1380
3-محمد حسين بن خلف تبريزي متخلص به برهان تصحيح و تعليق – برهان كاطع- انتشارات امير كبير
4-جيسون، ه.و- سر چشمه هاي نخستين هنر مدرن – مترجم: دكتر ابوالقاسم جزايري – انتشارات فرآيند – تهران – 1379
5-پاكباز، روئين – در جستجوي زبان نو – انتشارات نگاه
6-هلن. كارونر – هنر آرتور زمان – انتشارات آگاه
7-ضياء پور – جليل مختصر تاريخ هنر، جلد دوم – انتشارات شابك – تهران – 1377
8-حسامي – منصور- دروس اختصاصي كارشناسي ارشد هنر، جلد دوم-انتشارات شابك تهران 1378
9-موري –پيتر و ليندا – فرهنگ هنر و هنرمندان – انتشارات روشنگران
10-پاكباز، رويين- دايره المعارف هنر – انتشارات فرهنگ معاصر – تهران 1378
11-آرناسون، بوروارد دوها روارد- تاريخ هنر نوين – مترجم : مصطفي اساميه انتشارات اگه تهران 1375
12-حسين، مهدي – فصلنامه هنر – شماره پانزدهم – كولاژ و مكتبهاي نوين – بهار 1367
13-تامك، پطر- سير تحول عكاسي – ترجمه: محمد ستاري – انتشارات سمت
14-هربرت ماريد – فلسفه هنر معاصر – ترجمه محمد تقي فرامرزي – انتشارات نگاه تهران 1362
فهرست منابع تصويري
آرناسون، بوروارروهاروارد – تاريخ هنر نوين – مترجم: مصطفي اسلاميه – انتشارات آگه تهران – 1375
لينتن، توربرت – هنر مدرن – مترجم : علي رامين – انتشارات ني – تهران 1382
جيسون، ه. و . سر چشمه هاي نخستين هنر مدرن – مترجم: دكتر ابوالقاسم جزايري انتشارات فرآيند – تهران 1379
هل . كاردنر – هنر در گذر زمان – انتشارات آگاه
با نهايت تشكر از زحمات بي دريغ استاد عزيزم سركار خانم
اسعدي