پایان نامه مقطع کارشناسی
سال 1382
نقد تئاتر بناي يكي از اركان ركين و مسلم هنرهاي نمايشي از نظر سنت، مسابقه و صبغه به بوطيقاي ارسطو مي رسد. نخستين ناقد تئاتر ارسطو بوده است و پس از وي افلاطون كه رسما اعلام نمود شاعران، در امنويسان را به اتوپيا يا مدينه فاضله او راهي نيست. پس نقد تئاتر (Dram criric) پديده اي نيست كه تعلق به عصر مدرن داشته باشد.
بوطيقا اناجيل تئاتر است. به دليل آنكه ارسطو در اين كتاب گونه اي بررسي ناقدانه را پايه گذارده است كه قدمت و خدمتش تا زمان مدرن و بعد از آن مي رسد.
ما در اين رساله برآنيم كه غور و گشت و بازگشتي در ريشه هاي نقد تئاتر به عنوان كليات و مقدمه از زمان هاي دور تا امروز به طريق اولا از سير نقد در تئاتر ايران گفته باشيم و گشت و بازگشت و گل گشتي در نخستين نقدها يا بهتر بگوييم گزارش هاي تئاتري كه در رسانه هاي گوناگون چاپ شده در اختيار قارئين محترم قرار دهيم. بديهي است كه غرب فكري با اين سنت سه هزار ساله با نقد خوي و خيم گرفته است و در تئاتر ايران سنت نقدر نويسي چندان دوام و بقا و ريشه اي نداشته و از زمان «خان ملك ساساني» كه تئاتر را با نمايش بالماسكه و رنگ پاپيون فراك پوشها تا موزائيك هاي كف تالار نمايش همه را بالجمله به عنوان نقد تئاتر آورده شروع شده است. در هر حال فراموش نكنيم
كه تئاترهاي لاله زار كه زماني چشم و چراغ، سوگلي و خاتون تئاتر ايران بوده است با اجراي آثاري از شكسپير، گوته، شيلر و مولير بزنگاه و چهارراه انديشگي با تئاتر ايران بوده است. لاله زار به عنوان يك مكانت قديمي فرهنگي با خود فرهنگ ويژه اي نيز به ارمغان آورد؛ فرهنگ تماشا كردن فرهنگ مطالعه و خواندن، فرهنگ آشنائي با آثار كلاسيك جهان و مهم تر رشد و رقاء ادبيات نمايشي در طي ساليان دراز بوده است.
سير نقد در تئاتر ايران بدون التفات و عنايت به اين نوع تئاتر و اساساً نقد تئاتر لاله زار را كه هم جوار و هم جوف و جنبه لاله زار گلچين گلچين چاپ شد و به ثبت رسيد ناممكن است. وقتي به آثار اوليه نقد تئاتر در ايران نگاه مي كنيم متوجه اهميت، اولويت و رسالت بزرگ تئاتر لاله زار در اعتلا و رشد تئاتر ايران مي شويم.
اولين نقدهاي تئاتر كه چاپ شد در واقع نقدر آثار اجرائي در تماشا خانه هايي چون نصر، تهران، دهقان، فاروس و غيره و ذلك بودند. وقتي نخستين نقد گونه هاي خان ملك ساساني را مي خوانيم متوجه مي شويم كه چگونه اجراي يك اثر از مولير تا چه حد اسباب تشجيع برانگيخته اند و قلم از نيام كشيدن را در ميان نويسندگان پديد آورده است. در هر حال نيت اصلي ما از تدوين و تدارك اين رساله با دو انگيزه بوده است.
الف) كليات وامهاتي از سير نقد، پيشينه و تاريخچه نقد تئاتر در جهان و پيشاني نوشت كه سلسله جنبان اين جستار است، سير نقد در تئاتر ايران از آغاز تا امروز بوده است.
ب) طبيعي است كه به قول قائلش «الكلام يجرالكلام» و ما خود به اين نكته واقفيم كه گاهي مقدمه بر ذيل المقدمه چربيده است. البته ما ترتيب و آدابي در تدوين اين رساله داشته ايم. اما به دليل بكر بودن و تازگي وتري و ترانگي، اين مسطوره وجود دارد. ما در عين حال هرچند دل تنگمان خواسته، منتهي با استناد به مستندات تاريخي و نوشتارهاي پژوهشي و منابع موجود گفته ايم؛ تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.
ما در اين رساله در پي نگاهي ژرفانگر و به فضل حق نگاهي جامع الاطراف هستيم و سطور اتي نمايشگر اين نكته است كه هر كس به همت خود خانه مي سازد. پس پاي اراده بركشيده ايم و بر اين باور كه بقول خواجه شيراز:
«سرزنشها گر كند خوار مغيلان غم مخور»
جستجو در مستندات فرهنگي- ادبي و كشف شهود منابع معتبر براي پژوهيدن در كشور گل و بلبل صدالبته رستم صولت و سبلتي مي خواهد و كفش هاي آهنيني كه هيچكدام اينها را ما نداشته ايم. اما با پاي اراده و شوق گذاشتن از تنگناها تيز خراميديم و اين سخن اقبال لاهوري را مكرر كرديم كه:
«هستم اگر مي روم گر نروم نيستم»
و محصول ماحصل را پيش رو داريم. برگ سبزي است و بذري است براي زمين خپش نخورده ولم يزرع نقد تئاتر در كشور و عميقا خواهان حمايت هاي معنوي و مادي دست اندركاران براي دستيابي به اسناد و مدارك موجود در كتابخانه هاي كشور است: فعلاً:
«شرح اين هجران و اين خون جگر اين زمان بگذار تا وقت دگر»
فصل اول:
ريشه ها
الف) جايگاه نقد در ادبيات جهان
ب) فقه الغه نقد
ج) جايگاه نقد به طور اعم در ادبيات دل انگيزي فارسي
د) تاريخ نقد متأثر در ايران و اولين نقدي كه نوشته شد.
هـ) آيا نقد همان «نه» است.
جايگاه نقد در ادبيات جهان
نقد و نقادي كه عبارت از شناخت نيك و بد و تميز بين سره و ناسره است در همه فنون هنر و در بسياري از شقوق علوم و معارف بشري هست و اختصاص به آثار ادبي ندارد. با اين حال مزيت نقد آثار ادبي در تمام دنيا و تقريباً در تمام اعصار بر نقد ساير فنون هنر – و غير هنر – اينست كه به يك تعبير، از همه آنها مفهوم تر و روشن تر است. چرا كه ساير فنون هنر، چون حجاري و نقاشي و غيره و ذلك براي اكثريت مردم تا حدي مشكل و نا مفهوم مي باشند در صورتيكه آثار ادبي، فقط براي عده بسيار كمي از مردم ممكن است نا مفهوم و مشكل باشند. مردم با آثار ادبي بسيار مانوس تر و نزديكتر ند بعضي شعر را مي پسندند بعضي ديگر به داستان علاقه دارند، بعضي به نمايشنامه ها شيفه اند و برخي به سخنان عارفانه و اخلاقي عنايت مي ورزند و در هر حال ، اكثراً با آثار ادبي علاقه مندند و درباره اين آثار غالباً اظهار نظر نيز مي كنند و اما همين مسئله مسبب اختلاف عقايد و نظرها در نقد آثار ادبي بيش از نقد ساير فنون هنر شده است.
در حقيقت آثار ادبي براي همه مردم و براي تمام طبقات به يك نوع جايگاه نقد در ادبيات جهان و به درجه ارزش ندارد، و بسا كه هر خواننده اي يا هر طبقه اي از خوانندگان در آن آثار نمي جويند يا نمي يابند و اين خود سبب مي شود كه در نقادي و ارزيابي آثار ادبي اختلاف سليقه بسيار پيدا مي شود و اقسام و انحاء مختلف نقد ادبي بوجود مي آيد. كه بعضي مبتني است بر لفظ. و بعضي بر معني. بعضي جنبه فني دارد و بعضي ديگر جز بيان عقايد و آراء شخصي چيزي نيست و خلاصه همين تفاوت و اختلاف در امر التذاذ و تمتع از آثار ادبي سبب شده است كه نقد ادبي تاكنون اساس و قوامي نيافته است. و بر پايه و بنياد درستي قرار نگرفته است. و هنوز بعد از قرن ها بحث و تحقيق كه نقادان مختلف كرده اند درست قرين و دقيق ترين روش هاي نقادي شيوه و روش التقاطي و تأليفي است يعني شيوه اي كه از جمع و تلفيق ساير شيوه ها و روش هاي نقادي حاصل شده باشد و علت اين امر هم اين است كه هرچند در طي قرن هاي دراز نقادان بزرگ و عالي مقام در دنيا پديد آمده اند اما هر كدام از آنها توقعي ديگر از آثار ادبي و از نويسندگان آنها داشته است و هر يك راه و روشي ديگر در غايت و مقصدي ديگر براي شاعران و نويسندگان پيشنهاد كرده است و اكثر آنها در دفاع و تأئيد نظر و غايتي كه خود براي آثار ادبي پيشنهاد كرده اند. زياده تأكيد و اجرام نموده اند. به طوري كه شيوه ها و روش ها و آراء و مكاتب نقادان ديگر را به كلي طرد و نفي كرده اند و ناچيز و حقيرشمرده اند و همين امر سبب مشاجرات بسيار در مسائل راجع به نقد ادبي شده است و ضرورت جمع آنها از اينجا است.
در هر حال از اين مقدمات چنين بر مي آيد كه ادبيات و ادب امريست كه داراي جهات و اعتبارات مختلف است و نقد ادبي وقتي كامل و تمام خواهد بود كه تا حد امكان به تمام يا به اكثر اين جهات و اعتبارات مختلف نظر داشته باشد و آثار ادبي را هم از جهت لغوي وقتي ملاحظه كند و هم از جهت اخلاقي و زيبايي. و تا منتقد تمام اين جهات را در آثار ادبي ملاحظه ننمايد درواقع نمي تواند ادعا كند كه هيچ اثري را به درستي نشناخته است و نيك و بد و سره و ناسره آن را درست تشخيص داده است.
فقه الغه نقد
نقد در لغت «همين چيزي در برگزيدن» در نظر كردن است در دراهم تا در آن بقول اهل لغت سره را از ناسره باز شناسد. معني عيب جويي نيز كه لوازم «به گزيني» است ظاهراً تقديم در اصل كلمه بوده است. اين كلمه در فارسي و تازي بروجه مجاز در مورد شناخت محاسن و معايب كلام است.
لذا نقد را حق داوري و قضاوت درباره آثار فكري و ذوقي بشر دانسته اند بنابراين مقام نقاد مقام قاضي و داور است. از لحاظ ريشه شناسي نيز از زبان هاي اروپائي كلمات Lacritique فرانسوي، critic انگليسي و Kritik آلماني از ريشه Krinen يوناني به معني قضاوت و داوري كردن و كريتس Krit’s به معني «قاضي يا داور» اخذ شده و كريتيكوس Kritikos به عنوان داور مطالب ادبي اقلا در اوايل قرن چهارم قبل از ميلاد رايج بوده است. در فرهنگ هاي پهلوي و روستايي نيز نقد مترادف با داوري و حكم آمده است. در فرهنگ هاي مختلف نيز معادل و مشابه چنين معاني و تعابيري مبضوط است.
نقد اله الدراهم و غيرها (در درههما و جز آنها نظر كرد تا خوب آنها را از بد جدا كند)
نقد الكلام (عيب سخن را آشكار ساخت، سخن را نقد كرد)
الانتقاد (آشكار كردن عيب قطعه اي ادبي يا فني)»
«نقد (اظهر العيوب و المحاسن اواحداهما):
انتقاد كرد (خوب و بد چيزي را آشكار كرد)»
«- النقد (بهترين چيزي برگزيدن و سره كردن سيم)»
رقص علي هدا اما اين حكم و داوري و «به گزيني» مستلزم داشتن ملاك حقيقي براي تشخيص صواب از خطا و خوب از بد است. ولي در تاريخ تفكر بشر از زماني كه وجود آدمي به نور معرفت روشن شده و يا به دنبال آن دچار تاريكي و جهل شده همواره ملاك هاي متفاوتي براي داوري در بين بوده است.