پایان نامه مقطع کارشناسی
رشته ارتباط تصویری
چكيده :
اولين مسئله در اين رساله ، به بررسي شخصيت رستم و جايگاه او در تفكر اساطيري ايراني و بويژه نقش او در «شاهنامه » اختصاص دارد . در ضمن ، پيشينه خاندان سام و نريمان و رستم دستان ( چنانچه حكيم فردوسي بر ما مي نماياند ) مطرح مي گردد. از سوي ديگر ، از ديدگاه مورفولوژي ( ريخت شناسي و سيما شناسي و .. ) و در آلات وادوات جنگي اين پهلوان رستم و تنها ياورش رخش بحث به ميان مي آيد .[1]
نكته ديگر صفات نيكوي رستم است كه به گونه اي خاص در وجود او جمع شدهاند. همچون : زورمندي ، هنرمندي ، اعتقاد (توكل ) ، مدبّري ، علاقه به رزم و بزم ، زبان آوري ، وفاداري ، جوانمردي و پهلواني عيان مي گردد .
نكته ديگر اينكه در هفت خوان ، نماد تعالي رستم است ، و رستم مظهر انسان كامل ايراني است كه با موجودات اساطيري همچون اژدها و ديوان ، برخوردها و چالش دارد .
قسمت دوم اين نوشتار به بررسي هفت خوان ، وجه نمايش آن از زاويه ديد انسان امروزي بررسي شخصيتها و چهره ها در ادبيات … - ( چنانكه متعارف است ). پرداخته است . تصاويريكه به نوعي يك ؟ « تيپ » را به مامعرفي مي كنند . همچون جادوگر ، كودن ، مست و ………
در پايان نگارنده به موضوع اصلي ( با پيش زمينه مطرح شده ) پرداخته است .
فضا سازي فردوسي در «خوان ها » نحوه نمايش صفحه ها و توصيف از آنها و بررسي شعراو از نگاه تصويري و گرافيكي ، چنانكه طرح موضوع از اين نكته شروع مي شود.
نتيجه گيري : شاهنامه بطوريكه تاريخ نقاشي ايراني نشان داده – تصويري ترين و خوش پرداخت ترين ، روايت ادبي است كه در نحوه بيان فضا ، صفحه ها ، حالات چهره هاي انساني و حتّي حيواني ، رنگ ها و توصيف موجودات اساطيري جايگاه قابل توجه و مثال زدني دارد . .[2]
پيشگفتار
شاهنامه هميشه دغدغة ذهني نگارنده بوده است . هم روايات فردوسي و هم پرداختهاي تصويري نقاشان ايراني طي اين هزارسال ( تقريباً اكثر نقاشان نامي ايران زمين ) يكي از برگهاي زرين زندگيشان تصوير سازي شاهنامة فرودسي بوده است . و اين ها عواملي بود تا مرا سوق دهد تا در اين جهت به پژوهش بپردازم[3] ، به تمامي موارد فوق اگر پروژه عملي نگارنده يعني تصوير سازي هفت خوان رستم – هم افزوده شود ، شايد مهمترين دليل تعلّق خاطر من به اين تحقيق باشد .
براي پژوهش در اين مورد تقريباً هر آنچه از آثار نقاشان ايراني ، براي شاهنامه تصوير سازي شده بود ، مطالعه كردم ، گفتن اينكه همة اين تصاوير را مطالعه كرده ام شايد به واقعيت نزديك نباشد . اما تقريباً هر آنچه به دستم رسيد با دقت مطالعه و با شعر مورد نظر ( خوانهاي هفت خوان ) مطابقت دادم . از ديگر منابع مورد استفاده ام سنگ غارهاي شيراز ( زندان كريم خان زند ) ، كاشي قهوه خانه هاي قديمي ، بررسي كاشي در ورزشگاه شهيد شيرودي منتقّش است و اين كاشي ها از سردر دروازه اي در ميدان ارگ آورده شده است ، بسيار بهره بردم .
بهره بردم . اما در بسياري از موارد نير با مشكلات متعددي برخورد كردم . ازجمله عدم موافقت بعضي از مراكز و موزه ها جهت بهره يابي از آثار موجود در اين موزه ها.
لازم به تذكّر است كه جهت آوري اين مجموعة از متن شاهنامه به تصيحح ژول مول بهره گرفتم و با بررسي و مطالعه شاهنامه (بخصوص هفت خوان ) در مواردي – كه متأسفانه منبع تحقيقي مناسبي نيافتم ، بر اساس استنباط شخصي پيش بردم . اما آنچه مسلم است در اين رساله تدوين يافته كتاب شاهنامه و پيش از هركس استاد بزرگوارم دكتر جابرعناصري راهنماي من در اين پژوهش بودند . اگر كوتاهي و قصوري بوده از جانب نگارنده است واگر نكته مثبتي وجود داشته است مرهون لطف استاد بزگوارم دكتر جابر عناصري است ». [4]
مقدمه
شاهنامه كتاب تاريخي ما ايرانيان است ، شايد در هيچ دورة تاريخي ايران به كتابي ، بيش از شاهنامه به لحاظ مصّور سازي پرداخته نشده باشد و تقريباً بيش از هر كتاب ديگري مورد توجه پادشاهان به جز سلطان محمود غزنوي كه قدر حكيم را ندانست. و همچنين مغرضاني كه با فرهنگ ايران ميانه خوبي ندارد نقاشان به اين دليل كه كتاب فرودسي بيش از هر كتاب ديگري تصويري است . به اين كتاب عنايت خاصّي داشتند. و اين مهم هم در بيان فردوسي و هم روايات اساطيري آن نهفته است . از اين رو شاهنامه هم مبدأ تصوير سازي ايراني است و هم منبع پژوهش . اما هيچگاه نه جايگاه تصويري ( ونه تصوير سازي ) آن اعتنا نشده است . از اين رونگارنده صمم گرديد كه بامختصر معلومات خود پژوهشي هر چند محدود در اين مورد انجام دهد . اگر چه اين پژوهش محدود به هفت خوان رستم است ومنابع تصوير سازي اين[5] فصل شاهنامه زياد ، امّا در رشته هاي ديگر هنري تقريباً به آن پرداخته نشده است . منظورم از رشته هاي ديگر هنري ، سينما و نمايش است چرا كه عليرغم نگاه اساطيري موجود در اين فصل به نوعي مي توان نگاه عارفانة فردوسي را هم به آن افزود ، آن نگاه هم شايد در تحول رستم پس از گذراندن هر مرحله از هفت خوان است و اين نكته ميتوانست و مي تواند - منبعي براي راويان داستانهاي شاهنامه باشد . شاهنامه علي رغم نگاه اسطوره اي خود كاملاً ملموس است و تنها نكته آن بيان تصويري فردوسي است . خواننده شعر فردوسي با شخصيتهاي آن كاملاً احساس قرابت مي كند، حالات شخصتها ، تغيير فرم چهره ها ( آنچه كه ميان نمايشنامه نويسان مرسوم است يعني ميميك صورت ) فضاي بزم يا رزم ، معاشقه يا مجادله و حتي چهرة رخش در شعر فردوسي براي خواننده كاملاً تصوير شده است . از اين رو مهمترين منبع براي نگارنده همان كتاب وزين فردوسي بوده است .
به همين دليل در بعضي موارد كه منبع پژوهشي معتبري نيافتم براساس استنباط شخصي و با راهنمايي هايي بي دريغ استاد عناصري به تحليل فصل هاي هفت گانه هفت خوان رستم پرداختم . رستم نماد انسان ايراني است . پهلواني است كه در آزمون هاي مختلف دچار تحول روحي نيز مي شود او درخوان اول « خواب » است و به لطف پروردگار و همّت رخش به سلامت جان به در مي برد . او چون هر انسان ديگر دچار فراز و نشيبهايي مي شود گاه حتي نافرماني مي كند. گاه نسبت به وعدههايش[6] فراموشكار مي شود و صد البتّه چون اسطوره است و با موجودات اساطيري به مبارزه بر مي خيزد . كمتر نكات منفي شخّصيت اش برخواننده مشخص مي گردد و اين آنچيزي است كه خواننده مي خواهد و فردوسي به آن جداً واقف بوده است. اسطوره هاي ايراني در بسياري از موارد برخاسته اسطوره هاي ايراني در بسياري موارد برخاسته از شاهنمامه فرودسي است . و در هيچ كتاب ديگري انديشه انسان چنين به مرزهاي فرا واقعي و عالم خيال ايراني وارد نشده است . همة آنچه پهلوان ايراني را مي آزمايد و حتي دشمن اوست در بالاترين وخطرناكترين شكل ممكن در اين كتاب وزين جمع شده است. توران و تورانيان همواره نمادي از دشمن و متجاوز براي اين مرز وبوم بوده اند و فردوسي در واقع آنچه را كه در ناخود آگاه ذهني خواننده ايراني وجود داشته، عيان كرده است . از اين رونشانة فرهنگ ايراني است هم براي جماعت ايراني و هم غير ايراني و شايد علّت آنكه پادشاهان ايراني سالها براي مصور سازي يك نسخه از شاهنامه منتظر مي ماندند و پس از مدتي آنرا پيشكش ممالك ديگر مي كرده اند ، اين بوده كه آنرا عامل و نماد قدرت و فرهنگ ايراني مي دانسته اند كه براي ديگران هم ملموس بوده است .[7]
استباط شخصي نويسندة رساله
همان مأخد ص 2
همان مأخد ص 3
همان مأخذ ص 4
همان مأخد ص 4
همان مأخد ص 5
همان مأخذ ص 6
رستم كيست ؟
دوران زندگي و خانوادة رستم
رستم ، جهان پهلوان ، تهمتن پيلتن ، كه پهلوان اول شاهنامه است . تاريخ سيستان از قول فردوسي مي گويد « .. خداي تعالي خويشتن را هيچ بنده چون رستم ديگر نيافريد…. وي معتقد است كه در حماسة ملي ايراني نظيري براي او يافته نشده است . هر حماسهاي قهرماني دارد همة آرمانها و آرزوهاي يك قوم دروجود او مجسّم مي شود چون آشيل در ايلياد همروراما ، در راماياناني هندي . رستم نيز همة دوران پهلواني شاهنامه را برمحور وجود خود مي چرخاند . عجيب اين است كه اين مرد كه زندگيش ، آميخته به آنهمه افسانه است وجودش هرگز از يك انسان عادي خاكي جدا نمي شود . مردي است داراي گوشت و پوست و استخوان ، داراي ضعف ها وتوانائيهاي انساني ، حتي روئين تن هم نيست . منتها نيروي جسمي وروحي او بر پيش آمدها غالب مي آيد . بخت و تأئيد خدائي نيز با اوست . حتي زماني كه اكوان ديواو را از زمين بر مي گيريد و در آستانة نابوديش قرار مي دهد . وي با نيرنگ از چنگ او جان به در مي برد و اين بهيچ وجه غير عادي نيست كه كسي از آسمان بر دريا بيفتد و زنده بماند . شگفتي وجود رستم در آن است كه درعين خارق العاده بودن ، انسان است . اگر از عمر دراز باورنكردني او در چند حادثه نظير هفت خوان بگذريم، ديگر تقريباً هيچ آمدي در زندگي او نمي بينيم كه نتوانيم آن را با منطق خاكي خود توجيه كنيم .[1]
رستم ، پسرزال ، پسر سام ، پسرنريمان ، از خانوادة گرشاسب است و مادرش ، رودابه دختر مهراب شاه كابلي است . خانواده گرشاسب يكي از مهمترين خانواده هاي ايراني بوده و مردانش كه هر يك پس از ديگري پهلوان اول بوده اند هم به زور بازو و هم به فرزانگي شهرت داشته اند ، قلمرو فرمانروائي آنها سيستان بوده است . رستم ، آنگونه كه در شاهنامه توصيف شده ، نشان دهندة يك پهلوان كامل در ايران داستاني است . اين مرد ، تجسّم انديشه ها و آرزوي پيشينيان ماست . كشش و كوشش بشر براي زندگي بهتر ، براي سير بسوي اعتلاو پيروزي بربدي و گزند و زشتي . بهترين جلوه اش را درپهلوانان حماسي مي يابد و رستم ، درميان اين پهلوانان حماسي مي يابد رستم ، درميان اين پهلوانان همة صفت هاي لازم را در خود جمع دارد. تنها مرگ است كه نمي تواند بر آن فائق شد . مرگ ، پايان سفر است . در زندگي پهلوانان ، مرگ ، قلّه زندگي است . مرگ است ، كه به زندگي هيبت و عظمت و معني مي بخشد، معني زندگي هر پهلوان در شيوة مردن اوست .
كودكي و نواجواني :
چون رستم مرد برگزيده است ، طرز زاده شدنش هم بازداه شدن ديگران فرق دارد . رودابه ، زن زال ، از همان دوران آبستني احساس مي كند كه كودكي غير از كودكان عادي در شكم دارد. چون بچه از فرط درشتي نمي تواند از شكم مادر بيرون آيد ، زال از سيمرغ چاره جوئي مي كند . « مرغ فرمانروا » حاضر مي شود و دستور مي دهد كه رودابه را به عصارة سُكر آور مست كنند و پهلويش را بشكافند و كودك را از پهلويش بيرون آورند.[2]
سيمرغ دربارة كودك چنين پيشگوئي مي كند :
از اين سرو سيمين بر ماهروي يكي شير باشد تو را نا مجوي كه خاك پي او بيوسد هژبر نيارد به سر برگذشتنش ابـر وز آواز او چرم جنگي پلنگ شود چاك چاك و بخايد دو چنگ
به گاه خرد سام جنگي بود به خشم اندرون شير جنگلي بود
خصوصيت ديگر رستم آن است كه ميوة عشق است ، عشق زال و رودابه كه دو نژاد ايراني و تازي را به هم پيوند داده اند ( مهراب پدر رودابه ، نوادة ضحاك است ) .
اين وصلت ميان دو خانواده اي صورت مي گيرد كه دشمن ديرينة با هم داشته اند .
چون كودك زاده مي شود ،نامش را « رستم » مي گذارند و از روي هيكل او پيكر اي از حرير كه به موي سمور آگنده شده ، مي سازند و آن را به نزد جدش سام ميفرستند، اين پيكره هيبت كودكانة رستم را نشان مي دهد : [3]
يكي كودكي دوختند از حرير به بالاي آن شير ناخورده شير درون اندرآگنده موي سمور برخ برنگارنده ناهيد و هور دو بازوش بر اژدهاي دلير به چنگ اندرش داده چنگال شير بزيركش اندرگرفته سنان به يك دست كوپال و ديگر عنان
رستم چنان است كه بايد دو دايه او را شير بدهند و چون از شير باز گرفته مي شود ، خوراك پنج مرد نصيب اوست ، در هشت سالگي اينگونه است :
چو رستم به پيمود بالاي هشت سبان يكي سرو آزاده گشت چنان شد كه رخشان ستاره شود جهان برستاره نظاره شود تو گفتي كه سام يلستي به جاي به جاه و به فرهنگ و ديدارورأي
و چون سام در همين سن به ديدن او مي آيد ،از ديدارش شگفت زده مي شود :
بدان بازو ويال آن قدّ و شاخ ميان چون قلم ، سينه وبر فراخ
دورانش چوران هيونان ستبر دل شير و نيروي پيرو هزبر
و رستم از همان هشت سالگي ، از دنيا اسباب جنگ مي خواهد .
اسلامي ندوشتن ، محمد علي . زندگي و مرگ پهلوانان در شاهنامه . ن : يزدان . س 1363 . چ : چهارم . ص 291 – 292
همان مأخد ص 292- 293
همان مأخد ص 293 -294
فهرست منابع
1) اسلامي ندوشن ، محمد علي . زندگي و مرگ پهلوانان در شاهنامه . س، 1363 .
چ ، چهارم . ن ، يزدان
2) خوش كريستين ، وستا . اسطوره هاي ايراني . م : مخبر ، عباس .
س ، 1376 . چ ، اول . ن ، مركز .
3) مُل ، ژول . شاهنامه فردوسي. م ، رياحي، محمد امين. س 1368. چ ، اول .
4) عناصري، جابر . شناخت اساطير ايران بر اساس طومار نقالّان . س، 1370.
چ، اول. ن، مركز .
5 ) مكي ، ابراهيم . شناخت عوامل نمايش . س 1366 . چ ، اول . ن ، سروش .
6 ) ميهن ، مهين . گريم . س 1369 . ن ، جهاد دانشگاهي ( دفتر فرهنگي )