مقدمه
دو انقلاب در ابتدا و انتهاي قرن بيستم رخ داد. انقلاب آغازين همانا ظهور توليد انبوه و پايان عصر توليد دستي است و انقلاب پاياني ظهور ناب و خاتمه يافتن عصر توليد انبوه است . اكنون جهان در آستانه عصري جديد به سر مي برد، عصري كه در آن دگرگوني شيوه هاي توليد محصولات و ساخته هاي بشر چهره زندگي او را يكسره دگرگون خواهدكرد.
پس از جنگ جهاني اول هنري فورد و آلفرد اسلون[1] توليدات صنعتي جهان را از قرون توليد دستي كه شركتهاي اروپايي رواج داده بودند، به در آوردندو به عصر توليد انبوه كشاندند. و باترويج اين شيوه توليد در تمام صنايع اين كشور(آمريكا) رهبر جديد شيوه هاي توليدي گرديد و صنعت خودروسازي موتور و قلب تپنده اقتصاد اين كشور شد. در همين راستا، پيتر دراكر در سال 1946 لقب <صنعت صنعتها> رابه صنعت خودروسازي اطلاق كرد.
همچنين توليد ناب در سالهاي پاياني جنگ جهاني دوم توسط تااي چي اوهنو درشركت خودروسازي تويوتا[2] در كشور ژاپن مطرح گرديد. بحث توليد ناب در سال 1990توسط جيمز ووماك و همكارانش از دانشگاه MIT در قالب يك كار تحقيقي با عنوان <ماشيني كه جهان را تغيير داد> منتشر گرديد. او و همكارانش توليد ناب را تقريبا به عنوان تركيبي از مدل توليد سنتي (FORD) و كنترل اجتماعي در محيط توليد ژاپني مي شناسند.بنابراين بحث توليد ناب ، و ساير شيوه هاي توليدي با صنعت خودروسازي گره خورده است و براي توصيف شيوه توليد ناب نياز به بررسي سه شيوه توليدي بالاست تابا مقايسه آنها تفاوت و امتيازاتشان معلوم گردد.((www.ieweek.com
تفکر ناب[3]
جيمز پي ووماك و دانيل تي جونز، دو تحليل گر برجسته صنعتي جهان ، تفكرناب را در پاسخ سوال:چگونه مي توان يك سازمان آلوده به توليد
انبوه را ناب كرد؟ در قالب تحقيق چهارساله اي بصورت كتاب منتشر كردند كه سه بخش عمده را شامل ميشود 1- اصول ناب 2- خيزش ناب(از تفكر تا عمل) 3- بنگاه اقتصادي ناب.
در رهيافت توليد ناب[4]ميتوان با كم ترين امكانات انجام بيشترين كارها با توجه به داده هاي مبتني بر <ارزيابي مقايسه اي > كه نشان دهنده سازماندهي امور مربوط به <مديريت ارتباط با مشتري >، <زنجيره تامين >،<تكوين محصول > و <عمليات توليد>، است ميسر كرد و آن ، همانا رهيافتي است كه شركت تويوتا، بعد از جنگ جهاني دوم ، پيشگام آن بوده است .
عرصه كنوني كسب و كار ، تصويري جديد از سازمان ارائه ميكند كه با اين نگرش جديد , مجموعه سازمان ،مجموعهاي از فرايندهايي است كه هدف آنها مستلزم ايجاد ارزش براي مشتري و آفرينش ارزش در خود سازمان است .
ﻣﻔﻬﻮم ﺑﻨﻴﺎدي ﺗﻔﻜﺮ ﻧﺎب ، در رﻳﺸﻪ کن کردن اﺗﻼف و ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ارزش در ﺳﺎزﻣﺎن ﻧﻬﻔﺘـﻪ اﺳــﺖ .
ﺗﻔکـﺮ ﻧــﺎب ﻧﮕﺮﺷــﻲ اﺳــﺖ ﺑﺮاﯼ اﻓﺰاﻳﺶ ﺑﻬﺮﻩ وري و ارزش ﺁﻓﺮﻳﻨﻲ ﻣﺴﺘﻤﺮ ، و ﺣﺪاﻗﻞ كردن هزﻳﻨﻪ ها و اﺗﻼﻓﺎت.
اﻳﻦ ﺗﻔﻜﺮ ﺷﻴﻮﻩ اﯼ را ﻓﺮاهم ﻣﻲ كنــﺪ که از ﻃﺮﻳﻖ ﺁن ﺑﺘﻮان ﺑﺎ ﻣﻨﺎﺑﻊ کمتر ، ﺗﺠﻬﻴﺰات کمتر ، زﻣﺎن کمتر ، ﻓﻀﺎﯼ کمتر ، ﺑﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ها دﺳﺖ ﻳﺎﻓﺖ و ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻧﻴــﺎز ﻣﺸﺘﺮي و در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل ﺑﺎ ﺗﺎﻣﻴﻦ درﺳﺖ ﻧﻴﺎز ﻣﺸﺘﺮﻳﺎن ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺰدﻳﮏ ﺷﺪ از ﻃﺮﻳﻖ اﻳﻦ ﻧﻮع ﻧﮕﺮش ﻣﻲ ﺗﻮان ﻧﻈﺎم ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻧـﺎب را در ﺳﺎزﻣﺎن ﺟﺎري کرد .
کاهش ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻼحظﻪ هزﻳﻨﻪ ها ، اﻓﺰاﻳﺶ کیفیت محصوﻻت ، تحوﻳﻞ ﺑـﻪ ﻣﻮﻗــﻊ ﺧـﺪﻣﺎت و محصـﻮﻻت ﺑــﻪ ﻣﺸــﺘﺮﻳﺎن ، اﻓﺰ اﻳــﺶ اﻳﻤﻨﻲ کارکنان و ﺑﻬﺒﻮد وﺿﻌﻴﺖ ﻧﻴﺮوﯼ اﻧﺴﺎﻧﯽ از ﻣﺼﺎدﻳﻖ ﻓﺮاﻳﻨﺪهﺎي ﺑﻬﺮﻩ ور اﺳﺖ.
ﺳﺎزﻣﺎﻧﻲ ﻗﺎدر ﺑﻪ دﺳﺘﻴﺎﺑﻲ ﺑﻪ اهــﺪاف ﺷﻤﺮدﻩ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ که ﻓﺮاﻳﻨﺪ هاي ﺟﺎري در ﺁن در ﺣﺪ ﻗﺎﺑﻞ ﻗﺒﻮﻟﻲ ﺑﻬﺮﻩ ور ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺳﺎزﻣﺎن ها ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﻨـﺪ ﺑــﺎ ﭘﻴـﺶ رو ﻗــﺮار دادن اﻟﮕﻮی ﺗﻔﻜﺮ ﻧﺎب ﺑﻪ ﺑﻬﺮﻩ ور کردن ﻓﺮاﻳﻨﺪ هاي ﺧﻮد ﺑﭙﺮدازﻧﺪ .
اصول تفكر ناب
lean thinking
value
value stream
flow
pull
1 – تعيين ارزش محصول ازديدگاه مشتري[5]
2 – شناسايي جريان ارزش محصول[6]
جريان ارزش = كليه اعمال ضروري براي :
ارائه يك محصول جديد ( از ايده تا ورود به بازار)
مديريت اطلاعات ( از سفارش گيري تا تحويل محصول)
تبديل فيزيكي ( از مواد اوليه تا محصول نهايي)
3 – ايجاد حركت بدون وقفه در اين ارزش[7]
موانع ايجاد حركت :
تفكر دسته و صف + تفكر بخشي نگر (فانكشن نگر)
4 – ايجاد امكان كشش در زنجيره[8]
ساخت آن چيزي كه مشتري نياز دارد و سفارش مي دهد
5 – تعقيب كمال [9]
شفافيت + بهبود مستمر
اصل اول - تعيين ارزش[10]
نقطه شروع اساسي تفكر ناب ، ارزش است . اين تنها مصرف كننده نهايي است كه ميتواند ارزش را تعريف كند و ارزش ، تنها هنگامي داراي معنا و مفهوم است كه در چهارچوب يك محصول معين بيان شود ، محصولي كه نيازهاي مصرف كننده خود را با قيمتي معين و در زماني معين برآورده سازد . توجه داشته باشيم كه اين توليدكننده است كه ارزش را ميآفريند .
در اين اصل دو موضوع بايستي موردتوجه قرار گيرد :
یک : محصولات معيني است كه توليدكننده منتظر است تا مصرفكنندگان معيني ، در ازاي قيمت معيني آنها را خريداري كنند تا سبب چرخش كسب و كار شركت باشد
دو : نحوه اصلاح عمليات توليد و كيفيت تحويل اين محصولات است به گونهاي كه بطور پيوسته از هزينههاي اصلي آنها كاسته شود .
از اين رو ، تفكر ناب بايد با تلاشي آگاهانه آغاز شود براي تعريف دقيق ارزش در چهارچوب محصولاتي معين كه واجد قابليتهاي معيني هستند و در ازاي بهايي معين ارائه ميشوند كه حاصل برقراري گفتگو بامشتريان معين است .
بنگاههاي اقتصادي ناب پيوسته بايد همراه با گروههاي محصول خود ، به بازنگري مستمر ارزش بپردازند و همواره از خود بپرسند كه آيا بهترين تعريف را براي آن يافتهاند ؟ ضرورت بسيار دارد كه توليد كنندگان به تعريف مجددارزش بپردازند چرا كه اين امر كليد دستيابي به خريداران بيشتر است و توانايي يافتن خريداران بيشترو فروش سريعتر ، اهميت بسياري براي موفقيت در تفكر ناب دارد . سازمانهاي ناب در اين صورت ، خواهند توانست مقادير قابل توجهي از منابع و ذخاير خود را آزاد كنند .
عنصر نهايي در تعريف ارزش ، هزينه هدف است . وقتي محصول تعريف ميشود ، مهمترين وظيفه در امر تعيين ارزش ، آن است كه بر اساس مقدارمنابع و نيروي موردنياز براي ساخت محصولي كه واجد مشخصات و قابليتهاي معيني است هزينه هدف تعيين شود ، بشرط آنكه اتلاف[11] مشهود و موجود در فرايند حذف شده باشد .
بنگاههاي اقتصادي ناب مجموعه قيمتها و مشخصههايي را كه توسط شركتهاي معمول و متعارف به خريداران پيشنهاد ميشود ، بررسي ميكنند و سپس ميپرسند از طريق كاربرد شيوههاي ناب ، چه مقدار از هزينهها قابل كاهش است و آنها در واقع ميپرسند كه هزينه بدون موداي [12]اين محصول ، وقتي كه گامهاي غيرضروري حذف شوند و ارزش به حركت درآيد ، چقدر خواهد بود ؟ چنين هزينه هدفي به طور قطع ، بسيار پايينتر از هزينههايي است كه رقبا متحمل ميشوند . كوتاه سخن اينكه تعيين درست ارزش ، نخستين گام در راستاي تفكر ناب است و راهي كه به تهيه كالا يا خدمات اشتباه ميانجامد همانا اتلاف است.
اصل دوم - شناسايي جريان ارزش[13]
جريان ارزش مجموعهايي است از كليه اعمال ضروري براي يك محصول معين ، اين موضوع شامل همه فرايندهاي توليد محصولات و خدمات يعني از انگاره تا ورود محصول و خدمات به بازار را دربر ميگيرد . شناسايي كل جريان ارزش براي هر محصول معين و گاهي براي خانواده هر محصول گام بعدي تفكر ناب است . به اين طريق وجود حجم بسيار زياد اتلاف در سازمان برملا مي گردد .
نقشه جريان ارزش همه اعمال لازم براي طراحي ، سفارش و ساخت يك محصول معين را شناسايي مي كند ، تجزيهوتحليل جريان ارزش ، نشان ميدهد كه در طول جريان ارزش سه نوع فعاليت صورت ميگيرد :
فعاليتهايي كه معلوم ميشود آشكارا ارزشآفرينند .
فعاليتهايي كه معلوم ميشود ارزشآفرين نيستند ولي بدليل دانش فني موجود و داراييهاي توليدي ، اجتناب ناپذيرند . (موداي نوع اول)
فعاليتهاي اضافي بسياري كه معلوم ميشود هيچ ارزشي نميآفرينند و بيدرنگ قابل حذف هستند . (موداي نوع دوم(
توجه داشته باشيم پس از تفكيك فعاليتهاي سازمان به سه دسته فوق ، موداهاي نوع دوم بيدرنگ ميتوانند حذف شوند و راه براي رفتن به سوي رفع فعاليتهاي باقيماندهاي (موداي نوع اول) كه ارزشآفرين نيستند هموار خواهد شد.
اعمال ضروري براي ارائه ي يك محصول معين كه اين محصول ميتواند يه كالا يا يه خدمت باشد.يعني همه ي فرايندهاي بي ارزش (موداهاي نوع دوم) را حذف كنيم. يعني بهترين روش و مسير براي رسيدن به آن ارزش
جرياني درست كنيم كه همش ارزش باشد.
بايد توجه داشت كه هر جا سخن از جريان ارزش ميشود بايد در سه بعد مورد بررسی قرار گیرد
بعد فيزيكي يا توليد : كه از مواد اوليه شروع ميشود و به توليد محصول ميرسد
بعد برنامه ريزي يا زمانبندي : كه از سفارش گيري شروع ميشود تا به تحويل محصول ميرسد
بعد طراحي و مهندسي : كه از يك فكر اوليه شروع ميشود و به نمونه ي اوليه ي محصول ميرسد
توجه : نكته ي مهمي اينجا هست كه براي رسيدن به اهداف ناب ميبايستي در اين جريان ارزش غرق شد. يعني با آن هم مسير شد تا به كمال رسيد
[1] مدير جنرال موتورز
[2] این شرکت در اواخر قرن نوزدهم توسط خانواده تویودا در ژاپن پایه گذاری گردید ودر سال1937 شرکت تویوتا موتور پایه گذاری گردید. تویودا به معنای برنجزاری پربار است اما کلمه تویوتا هیچ معنای خاصی در زبان ژاپنی ندارد.
[3] Lean Thinking
[4] LEAN PRODUCTION
[5] value
[6] value stream
[7] flow
[8] pull
[9] perfection
[10] Value
[11] Muda
[12] Muda Free Cost
[13] Value sream
منابع و ماخذ
www.imi.ir
www.ieweek.com
www.1000ventures.com
www.rahkaremodiriat.com
5. تحول الگوها در توليد و طراحي محصول نويسنده: Rajinder Singh مدير عامل شركت QLS هندوستان مترجم : مهندس حميدرضا مهريزي