پايان نامه دورة كارشناسي دانشکده هنر - سال 85
مقدمه :
انسان بدوي چون «دم» يا «روان» خود را شناخت، بر او نام همزاد داد و در تصوير بركهها با او ملاقات و در سايه هايش او را همراه نمود و موجودات ديگر را نيز به خود قياس سپس بر اين باور شد كه جادو علمي است قابل اطمينان و او را از گزند حوادث مصون و بر غلبه با دشمنان ياري مي دهد . او با جادو ، رقصها ، شكلهاي نقاشي شده بسيار ساده و انتزاعي و باورهايي راسخ ، بر مراسم جادويي تأكيد مي ورزيد و اين اعمال را تنها داروي امراض و بركت ريزش باران و غلبه بر رقيب و شكار مي دانست . ولي هر چه از عمر بشر گذشت ، برخورد او با عالم خارج بيشتر ، و آزمايشهاي او مكررتر شد . حوزه ديد و دريافت او وسعت گرفت و مفاهيم كهنه بي اعتبار گشت . بشر بيش از بيش به جدايي بي جان و جاندار و انسان و حيوان پي برد . جان را به حيوانات و گياهان مختص ساخت و خود را واجد چيزي پنداشت برتر و فاخرتر از جان سائقه خودبيني بر آن شد كه «روان» يا «روح» آدمي كاملا" از جسم مستقل است و بر خلاف «جان حيواني» با مردن تن، نمي ميرد . او در جريان قرون ، مفهوم «روح» را گسترد و حالات «دروني» خود را كه نمي توانست به عضو معيني نسبت دهد ، نشأت روح مرموز خود دانست. [1] «افلاطون مانند سقراط «روح» را جوهري فعال خواند كه در انسان سه جلوه دارد:
عقلي و شوقي و شهوي . جلوه عقلي برترين جلوه هاست . بايد بدان گرائيد و كوشيد تا همواره بر دو جلوه ديگر چيرگي ورزد[2]».
«از يكسو ارسطو وحدت و هماهنگي موجود ميان فعاليت هاي ارگانيسم را «روح» ناميد، روح ارسطويي به سه وجه ظاهر مي شود : يكي بصورت روح گياهي كه كارش تغذيه و توليد مثل است ، ديگري روح حيواني كه احساس و تخيل را مي سازند ، ديگري روح عقلي كه باقي و خالد است2».
از سوي ديگر ، طبيبان يوناني وجود روح را مورد ترديد قرار دادند و بدن را موجه «حالات رواني» تلقي كردند . در قرن پنجم (قبل از مسيح) ، الكسئون از تشريح بدن انسان و تأمل در چگونگي امر «ديدن» پي برد كه «مغز» انسان مبدأ اصلي حالات روحي است . ولي مغز به خودي خود كار نميكند ، بلكه به وسيله «حواس» از عالم خارج مايع ميگيرد.
با انحطاط يونانيان و برقراري روميان بازار هواداران روح مجددا" گرم شد . دانشوران يهودي كه در اسكندريه علمدار حكمت شدند ، معتقدات يهود را با فلسفه يوناني آميختند و بيش از بيش ميان جسم و جان تفاوت گذاشتند . پس از آن مسيحيت اعلام داشت كه تفاوت ايندو از زمين تا آسمان است .
رنسانس اروپا ، دنياي كهنه را با تمام مفاهيم و معتقداتش لرزانيد با حضور رنسانس علم و ادبيات از اسارت دين آزاد شد . بشر با چشمان باز به تماشاي عالم پرداخت به خود و آينده اميدوار گشت . و بر خلاف قرون وسطي از فكر آخرالزمان و قيام قيامت انصراف جست «اهل علم در دو ميدان وسيع، بكار پرداختند . گروهي به حل و فصل مشكلات اجتماعي انسان ، و گروهي بشناخت قواي طبيعي برخاستند . مساعي اين هر دو دسته بضعف دين و قدرت علوم منجمله روانشناسي انجاميد[3]».
«فرانسيس بيكن باب مشاهده و تجربه را گشود . رسانيد كه از گوشه گرفتن و خيال بافتن و كائنات را با مفاهيم مجهولي چون «روح» و «خدا» توجيه كردن، بجايي نتوان رسيد . بايد بتهاي فردي و سنت هاي اجتماعي را در هم شكست و با شكيبايي در حوزه واقعيات بمشاهده و تجربه پرداخت . زيرا به قول «گاليله» : «حتي با هزار دليل هم نمي توان يك حقيقت تجربي را باطل كرد[4]».
با اين همه روح از عرصه روانشناسي بيرون نرفت دكارت و پيروانش اگر چه نسبت به معارف گذشتگان شك نمودند و با احتياط بحلاجي تفكرات قبل پرداختند ، اما همچنان متأثر سنتها باقي ماندند و از يك سو تضاد بين جسم و روح را مورد تاكيد قرار دادند و از سوي ديگر حركات حيوانات را تحت تأثير عوامل مبهمي بنام «نفوس حيواني» پنداشتند.
دوره روشن فكري از اواخر سده هفدهم آغاز گشت و در هر كشوري به رنگي در آمد: در انگليس با مردمي اهل آزمايش و عمل ، به صورت دبستان «تجربي» در آلمان و فرانسه با اهليتي كه نظر بر عمل چيرگي داشت، دو دبستان «عقلي» و «طبيعي» اهميت يافت . تجربيون ميگفتند كه نفسانيات ناشي از آزمايش هاي واقعي فرد است . عقليون باور داشتند كه قواي عقلي جدا از بدن است ولي با آن ارتباط دارد. طبيعيون معتقد بودند كه حالات روحي مثل حركات بدني ، نمودهايي است كه مكانيكي و مبتني بر اعضاي بدن.
در نظر پدر روانشناسي جديد ، هابس(Hobbes) ، عقل يا علم عبارت از تأثيراتي است كه جبرا" بواسط حواس از عالم مادي گرفته مي شود . تأثير حسي نيز خود چيزي جز «حركت» نيست . حركتي كه از انسجام برمي خيزد و از طريق اعضاي حسي و اعصاب به مغز ما مي رسد . بنابراين «احساس» حركتي است كه از اشياء خارجي بر مي خيزد و به مغز منتقل مي شود . «خيال» دنباله يا اثر حركتي است كه نخست «احساس» را برميانگيزد و سپس متوقف مي شود. «روياء» هم مانند «خيال» ادامه حركات مغزي است در غياب محرك خارجي «عقل» و «استدلال» نيز جمع و تفريق احساسات و خيالات است[5]».
لاك كه شالوده علم روانشناسي را نهاد . برخلاف دكارت ، وجود «مفاهيم فطري» يا «عقل مادرزاد» را رد كرد ، و اعلام كرد كه نفسانيات ما محصول دو عامل ماشيني است : «احساس» و «تفكر» . عمل احساس سبب اخذ و دريافت تصاوير اشياء خارجي است، و عمل تفكر باعث آميختن تصاوير، و تشكيل قواي عقلي از قبيل «حافظه» و «تخيل» و «استدلال» اما عمل تفكر ناشي از عقل يا روح نيست ، بلكه تابع و ماحصل قوانين «پيوستگي» تصورات است . [6]
تا اواخر قرن نوزدهم اين كشاكش بي انتها به دو گونه حالت رواني انجاميد ؛ يكي آنها كه در حوزه عقل و ادراك ميگنجد، ديگري آنها كه غير قابل ادراك است. رسو و رومانتيك هاي پس از او نيز از تمايلات و حالات غير منطقي انسان دفاع نمودند و گفتند كه ما در زير فشار الزامات تمدني ، از اميال نهاني خود چشم پوشيده و بتظاهر تمدن آلود خود، اكتفا كردهايم . هربارت و بنه كه از باطن لاشعور ( ناخودآگاه) انسان بتفصيل سخن راندند، روان را به كوهي از يخ شناور تشبيه كردند كه فقط جزئي از آن ، سر از آب برمياورد و ما بقي يعني قسمت اعظم در دل آب نهان مي ماند . شوپن هونرو نيچه شورهاي فطري و جلوه هاي رواني انسان را به هنگام روياء و خيالبافي و جنون باز نمودند .
انسان هم ، چنانكه شوپن هونر گفت : در آغاز زندگي ، لاشعور و ناخودآگاه است و پس از رشد و تكامل شخصيت نيز در مواردي مانند رويا و خيالبافي و حال اغماء از خود بيخود مي شود و از عقل بيگانه مي گردد . پس احساس حيات ، ناخودآگاه و غير عقلي است . اما ناخودآگاهي برتر از خودآگاهي است چرا كه منبع الهام و اشراق و نبوغ است . بر همين سياق جيمز روان را شامل روان خودآگاه و روان ناخودآگاه پنداشت و روان ناخودآگاه را بسي ژرف و نيرومند تلقي كرد. برگسون نيز با بينش عارفانه خويش ناخودآگاهي را شناخت و توجيه نمود . [7]
از اواسط قرن نوزدهم ، به اقتضاي تحولات اجتماعي شديد اروپا ، نحوه تفكر عوض شد . انسان كه تاكنون موجودي كمابيش ثبات طلب يا استاتيك بود ، يكسره تحول پرست و ديناميك شد . همچنان كه به شكستن سنن اجتماعي پرداخت . قشر ظاهري نظام عقلي نيز از هم پاشيد و در زير آن ، دنياي بي نظام و ناهنجاري يافت . دوره انديشه دكارتي به سر رسيد . دكارت تمام وجود انسان را منحصر به عقل اول دانست ؛ «مي انديشم پس هستم» و در پاسخ آن كلاكس چنين گفته بود : «مي خواهم پس هستم» در طي اين دوران ملوُنالفكر خواست و اراده لاشعور به جاي عقل و شعور نشست . از اينرو در نيمه دوم قرن نوزدهم ، شخصيت قشري عقلي و حالات رواني عادي و مقرون به عقل ، تدريجا" جاي خود را به حالات غير عادي و غير عقلي داد . حال ، دنياي دانش نيازمند كسي بود تا بيايد و بي هراس اعماق درون انسان را بكاود. روان مردم متعارف و غير متعارف را تحليل كند و با آميختن روانشناسي انسان متعارف و غير متعارف ، واقعيت وجودي آن را دريابد . فرويد اين احتياج و انتظار را بر آورد .[8]
---
منابع و مأخذ
آرناسن . هاروارد . يورواردور ، تاريخ هنر نوين ، محمد تقي فرامرزي ، چاپ دوم ، انتشارات زرين و نگاه ، تهران ( 1374 )
آريان پور . امير حسين ، فرويد ايسم ، چاپ دوم ، انتشارات امير كبير ، تهران
( 1375 )
آريان پور كاشاني . عباس و منوچهر ، فرهنگ جيبي انگليسي به فارسي ، چاپ هفتم ، انتشارات امير كبير، تهران ( 1370 )
آل احمد . مصطفي ، سوررآليسم ( انگارة زيباي شناسي هنري ) ، چاپ اول ، انتشارات نشانه ، تهران ( 1377 )
ادواردز . بتي ، طراحي با سمت راست مغز ، عربعلي شروط ، چاپ دوم ، انتشارات عفاف ، تهران ( 1377 )
استور . آنتوني ، فرويد حسن مرندي ، چاپ اول ، انتشارات طرح نو ، تهران
( 1375 )
برونر . سورداث ، پرستاري داخلي ـ جراحي ، مرتضي رلادرخان ، پردامنه بيشه بان ، چاپ دوم ، انتشارات بشري تهران ( 1372 )
بيگزبي . سي . وي . اي ، دادا و سوررئاليسم ، حسن افشار ، چپ اول ، نشر مركز ، تهران ( 1375 )
توماس . وي . گلين و سيلك . ام . جي . آنجل ، مقدمه اي بر روانشناسي نقاشي كودكان ، عباس مخبر، چاپ دوم ، انتشارات طرح نو ـ تهران ( 1380 )
چيلورز . ايان و آزبورن . هـ . ، سبكها و مكتب هاي هنري ، فرهاد گشايش ، به چاپ اول ، انشارات عفاف تهران ( 1380 )
دادستان . پريرخ ، ارزشيابي شخصيت كودكان ، چاپ اول ، انتشارات رشد ، تهران ، ( 1374 )
دفتر همكاري حوزه و دانشگاه ( سمت ) ، مكتب هاي روانشناسي و نقد آن ، چاپ سوم ، انتشارات سمت ، تهران ( 1376 )
دي لئو . جوزف ، تفسير نقاشي هاي كودكان ، فاطمه خروزان ، چاپ اول ، انتشارات سازمان بهزيستي كشور و دانشگاه توانبخشي تهران ( 1378 )
سعيدي پور . آذين فر ، فرهنگ فارسي خرد ، چاپ اول ، انتشارات فخر رازي تهران ( 1348 )
ريد . هربرت ، فلسفة هنر معاصر ، محمد تقي فرامرزي ، چاپ اول ، انتشارات نگاه ، تهران ( 1362 )
سينگر . جي . دورتي و رونسن . ترسي ، مقدمه اي بر پياژة ، كودك چگونه كر ميكند ، مصطفي كريمي، چاپ دوم انتشارات آموزش ، تهران ( 1362 )
فراري . اوليوريو . آنا ، نقاشي كودك و مفاهيم آن ، عبدالرضا صرافان ، چاپ هفتم ، انتشارات دستان ، تهران ( 1379 )
فرويد . زيگموند ، آيندة يك پندار ، هاشم رضي ، چاپ رضي ، چاپ دوم ، انتشارات آسيا ، تهران ( 1375 )
كامرون . جوليا ، راه هنرمند و بازيابي خلاقيت ، گيتي خوشدل ، چاپ سوم ، انتشارت پيكان تهران ( 1380 )
كرمن . لويي ، تحليل روانشناختي نقاشي كودكان ، مرتضي تفابيان ، چاپ اول ، انتشارات طوس تهران ( 1373 )
كرمن . لويي ، نقاشي كودكان ؛ كاربرد قسمت ترسيم خانواده در كلنيك ، پريرخ دادستان ، چاپ سوم ، انتشارات رشد ، تهران ( 1381 )
مقدسي . حميده ، روانشناسي هنر براي كودكان عادي و استثنايي ، چاپ اول ، انتشارات چاپارفرزانگان تهران ( 1382 )
مختاري . فرحناز ، روانشناسي نقاشي كودكان ، چاپ اول ، نشر اقاقي، تهران (1376 )